من با اینکه گیلانی نیستم ولی گیلان و گیلانی را همیشه ادمهای وارسته میدانم
گیلانستان گزارش میدهد؛
توهین بیشرمانه به مردم گیلان، نه از بلندگوی انگلیس بلکه توسط سریالی در صدا و سیمای دولتی!

پیام این است؛ شما مردمانِ همیشه سرکش و مبارز و باغیرت در گذشته باید اکنون در برابر مهاجران(مهاجمان) آنسوی کوههای البرز، بدل به مشتی بیغیرت شوید و نسبت به همخونهای کاسپیتان دشمن گردید(تفرقه) تا غارتتان کنیم!
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی گیلانستان، «نقدی بر توطئه سازمانیافته صدا و سیمای ایران در جهت تحقیر سیستماتیک و حذف هویت گیلانی؛ ادامه پروپاگاندای ضدگیلان مازندرانی سازمانهای اطلاعاتی روسیه و انگلیس اینبار از آستین صدا و سیمای دولتی ایران»
سریالی با مهارت زیاد و قطعاً به کمک روانشناسی (جنگ روانی و پروپاگاندا) علیه مردم کاسپین نوشته و کارگردانی و تهیه شده که از شبکه سوم تلویزیون دولتی ایران در حال پخش است.
میدانیم از زمان تصرف گیلان و مازندران به دست صفویِ محصولِ بریتانیا تا قیام رهاییبخش جنگل، به طرق مختلف مردم کاسپین تحت تحقیر و توطئه و تخریب اعتماد بهنفس، بهدست عوامل بریتانیایی و روسی با کمک حکومت مرکزی واقع شدهاند.
اما در هشتاد سال اخیر، شیوه زبونسازی گیلانی و سایر مردم کاسپین به شیوهای سازمانیافته، پنهان، کارشناسیشده و کارآمد درحال گسترش و اجراست.
ارجاع میدهیم به نقش پررنگ سازمان شمال بریتانیا ( North Force دارای دفاتر مخفی اطلاعاتی فرهنگی در رشت) و بخش اطلاعاتی و بخش فرهنگی کنسولگری روسیه در رشت.
اما سریال وارش
به کارگردانی؛ احمد کاوری (عراقیِ فارس تبار)
و تهیه کنندگی؛ محمود رضا تخشید (مدیر کل امور نمایش سیمای جمهوری اسلامی ایران)
شرمآور است که تعدادی از اهالی هنر کاسپین نیز بهخاطر مشتی پول، شرفشان را به عنوان دستاندرکار و بازیگر برای خیانت به سرزمینشان فروختند!
اما روایت داستان؛
شبهقهرمان داستان یارمحمد سیستانی است (بخوانید فارس! چون در واقع فارغ از حرکت زیرکانه سریال برای پرت کردن حواسها، عملاٌ این صاحب زبان فارسی یا تهرانیست که ورود میکند. هرچند برای سیستم فرقی نمیکند که مهاجر فارس باشد، ترک باشد یا هر قوم دیگر، فقط کافیست گیلانی مازندرانی نباشد. حرکت مزورانه و هوشمندانه سریال این بود که مستقیما به فارس اشاره نکند، چون میداند امروز مردم کاسپین آگاهتر و هوشیارتر شدهاند، ضمن اینکه زابلیهای مهاجر به بلوچستان در واقع فارسهای جنوب خراسانند نه بلوچ.
یارمحمد بهخاطر خشکسالی به شمال میرود (در واقع پیام پروژه؛ قربانی کردن گیلان مازندران به پای اکثریت قومی ایران و یا تهرانی اصفهانی سازی و اردبیلی تبریزی سازی شمال است. همان پروژه ای که نتیجه اش بیکاری و فقر و بیخاکی گیلانی و مازندانی شد و میشود).
یارمحمد غربتی در گیلان بهمانند یک ناجی و پیغمبر وارد و بدل به سرور بومیان گیلانی میشود (پیشتر هم به کمک اشخاص اطلاعاتی چون رابینوی انگلیسی و وارثینش، این توهم جا انداختهشد که هیچ کس در گیلان قهرمان نیست مگر این که اجنبی باشد. همان پروسهای که بهنام محقق و مولف جعل سند میکرد که مثلا گیلانشاه، گیلانی نیست و یا حتی میرزا! بهرغم ضعف و پوشالیبودن این روایات کذب و پروپاگاندایی، بهخاطر قدرت زیاد تبلیغات دشمن، اسناد محکم حقیقی گیلانی بودن قهرمانانمان از نظرها پنهان میماند. چون گیلانی و مازندرانی همیشه برای قدرتهای کثیف حاکم دردسر ساز بودهاند و تن به دوشیده شدن نمیسپردند پس بایستی غرورشان را خرد کرد.
در ادامه سریال برای یارمحمد مالکیت زنی گیلانی بهنام وارش طرح میگردد (کافیست به جوکهای رایج در ایران علیه مردم کاسپین نظاره کنید. در واقع به لحاظ نمادین چهار چیز را اگر از یک ملت غارت کنی، آن ملت نابود میگردد؛ زن، زبان، زمین و غرور را)
حالا میرویم سراغ نقطه عطف این سریال. در قسمت یکم این سریال در دقیقه ۳۵ با یک سکانس ماهرانه روبرو میشویم. بخشی که با مابقی این سریال درجه سهِ آبکیِ دولتی متفاوت است.
در واقع کل این این قسمت سریال ساخته شده تا همین سکانس را در ذهن بیننده به تصویر بکشد. مانند یک تبلیغ هالیوودی ولی در سطحی بُنجلتر.
مثالی برایتان میآورم؛ در نظر بگیرید فیلمی رومانتیک را به تماشا نشستهاید. در بخشی از فیلم در زمان وصال عاشق و معشوق، در میزِ کنارِ بازیگر اصلی فیلم یک قوطی کوکاکولا قرار دارد و وی با ولع جرعهای از آن مینوشد. اثر این قسمت چنان بر ناخودآگاه جمعی قویست که ناخواسته این ملغمهٔ آب و شکر و جوهرِ مضر را بدل به میل و خواستهٔ بیننده میکند. و فیلم در روان فرد، فرمانِ کوکاکولا بنوش میدهد.
ولی در مورد سکانس مهندسیشده این سریال ضدگیلانی؛ یارمحمد یک بیگانه فارس است که نماینده گیلانیهایِ بس غیرت! (بنا به دیالوگ سریال) میشود و از آنها در برابر گیلانیهای دیگر (دار و دسته مافیایی) مراقبت میکند.
اما پیام فیلم چه میتواند باشد. آن پیامی که در بطن کلام ارباب (یعنی تلویزیون دولتی رسمی پارسیگو) به گیلک و تالش و طبری تزریق میشود!
پیام این است؛ شما مردمانِ همیشه سرکش و مبارز و باغیرت در گذشته باید اکنون در برابر مهاجران(مهاجمان) آنسوی کوههای البرز، بدل به مشتی بیغیرت شوید و نسبت به همخونهای کاسپیتان دشمن گردید(تفرقه) تا غارتتان کنیم!
آنجا که پروپاگاندای مدیای قدرت به کمک تصویر تلویزیون و دانش روانشناسی، فرمان میدهد؛ ای کاسپینی بیغیرت، با هم دشمنی کنید و مثل گوسفندان به چوپان و اربابی مهاجر(فارس) ایمان بیاورید.
فرمانی که در خدمت تغییر دموگرافیِ بافت جمعیتی و آسمیلاسیون و نابودی هویت و زبان و شأن مردم کاسپین در طی پروسه نسلکشی است. روندی که پس از قیام جنگل در حال تسریع میباشد. اما اینبار نه تنها از بلندگوی روسیه و انگلیس بلکه از بنگاه پروپاگاندای تلویزیون فارسی دولتی! اینجاست که میفهمیم که کاسپینی (گیلک و تالش و طبری و تات) هیچ دوستی ندارد؛ مگر خودش، کوه، مرداب و جنگل.
انتهای پیام/
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
قلم تیز و زبان روانی داری اما تعجب میکنم از اینهمه بدبینی و گارد،فیلم چیزی نیست ک من فکرم و درگیرش کنم،حقیقت بیرونه ک داره ما رو نابود میکنه ن افسانه های خیالبافی تلوزیون
توهین به هر ملت و خطه ای مطمئنا مردود است، ولی به عنوان یک ترک که اتفاقا گیلانی ها را هم دوست دارم و آنها را انسانهایی وارسته و روشنفکر می دانم، از نفرت پنهان موجود در این متن نسبت به سایر اقوام نگران شدم.
نفرتی وجود ندارد دوست گرامی
متاسفانه چندین سال است انسان های کثیف و بدون فکر؛ ما رشتی ها بی غیرت می خوانند و ترک ها را خر . توهین به اقوام در جوک ها متاسفانه ریشه در فقر فکری و فرهنگی مردمان فارسی زبان دارد.
و عجیب است که ادعای فرهنگ هم دارند.
هموطن عزیز من اهل تهرانم و همه دوستان من میدانند اگر به رشتی ها بیغیرت میگن به این خاطره که وقتی قرار شد دختران به مدرسه بروند اولین گروهی که دخترانشان را باسواد خواستند و به مدرسه فرستادند رشت بود من نمیدونم و ناراحتم از این شوخیهای بی مورد و الفاظ زشت اما همین دوستان نادان من من که سر به سر هموطن رشت میگدارند وقتی دور هم مینشینیم از بافرهنگ بودن و با هوش بودن مردمان رشت میگن
همه میدانند ترکها در مقابل دیکتاتوری قیام کردن و شهرشان که محاصره شد و آب و غذا را به رویشان بستند گفتند علف میخوریم اما تن به دیکتاتوری نمیدیم و همه ما میدانیم اهالی تبریز غیورند و اولین گروهی هستند که در مقابل ظلم قیام میکنند
در مقابل این حرفهای بد که یک عده نادان فکر میکنند شوخیهای با مزه است😡 تعریفها هم زیاده
به دل نگیر به ما تهرانیها هم میگن هرزه فاسد ولی بهمون بر نمیخوره اصلا گوش نمیکنیم
به امید روزی که یاد بگیریم حرفی نزنیم که هموطنمان برنجد
این متن پر از توهین و تفکرات تجزیه طلبانه است. من اهل مازندرانم اما همه ما ایرانی هستیم و یک ملت واحد. نباید خطای یک عده را به پایه همه نوشت. در ضمن فارسی زبان همه ما ایرانی هاست. تفکر تجزیه طلبی خواسته انگلیسی هاست برای همین از زمان استعمار به مسائل قومی دامن زدند.
دوست عزیزی که میفرمایی صحبت صحبت تجزیه طلبانه است. اگه صحبت عدالت و برابری هویتی و فرهنگی و رفع تبعیضات و نژادپرستی تجزیه طلبانه است. آره من تجزیه طلبم. زبان مادریم گیلکی هست. از همه بیشتر برام مهمه. زبان رسمی کشور فارسی و زبان دینی عربی و زبان بین المللی انگلیسی هست و همه شون برام قابل احترامند. اتفاقا این سیاست انگلیسی این بود که جریانات نزاد پرستی پانفارسی عربی و پانتورکیسم رو رونق بده.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 11 در انتظار بررسی : 4 انتشار یافته : ۷