کد خبر : 52328
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 خرداد 1399- 36: 10

یادداشت/

حامد نیکبخت:

معلول ها زامبی نیستند!/ سیلی محکمی که بر صورت یک‌ معلول در رشت زده شد!

معلول ها زامبی نیستند!/ سیلی محکمی که بر صورت یک‌ معلول در رشت زده شد!

به گزارش سرویس یادداشت گیلانستان، حامد نیکبخت از روزنامه نگاران استان گیلان در یادداشتی نوشت: نقش بر زمین شد. بدن ضعیفش طاقت سیلی محکم مرد را نداشت! به گریه‌هایش که فکر میکنم کاغذ خط خطی می‌شود. مردِ گنده انگار زامبی دیده بود. آنچنان پریدن و داد و فریادی می‌کرد که نگو و نپرس! پسر بچه

به گزارش سرویس یادداشت گیلانستان، حامد نیکبخت از روزنامه نگاران استان گیلان در یادداشتی نوشت:

نقش بر زمین شد. بدن ضعیفش طاقت سیلی محکم مرد را نداشت! به گریه‌هایش که فکر میکنم کاغذ خط خطی می‌شود. مردِ گنده انگار زامبی دیده بود. آنچنان پریدن و داد و فریادی می‌کرد که نگو و نپرس! پسر بچه را میشناسم. من را که در برجک می‌بیند سلام می‌دهد. گرم میگیریم و دقیقه هایی را با هم صحبت می‌کنیم. با آنکه می‌دانم فقط از او “ملسی” میشنوم هر روز با حوصله حالش را می‌پرسم و همچون پسرم آراد نازش میکنم. و او وقتی که انتظارش از طرف من برآورده می‌شود به راهش ادامه می‌دهد. مرتضی معلول است و در خیابان های رشت گدایی می‌کند …

طبق گزارش‌های داخلی، یک میلیون و ۵۰۰ هزار نفر معلول در ایران وجود دارد که ۶۵ درصد آنها را کودکان تشکیل می‌دهند. این در حالی است که یحیی سخنگویی -معاون امور توانبخشی سازمان بهزیستی- در سال ۱۳۹۳ گفته بود؛ بر اساس آمارهای جهانی ۱۰ تا ۱۵ درصد افراد جامعه را معلولان تشکیل می‌دهند، بنابراین مسئولان آمار، معلولان کشور را حدود ۱۲ میلیون برآورد می‌کنند!

لباس خاکی و تکراری در تنش حکایت از وضع مالی خانواده اش می‌کند. ۱۲ سیزده سال بیشتر ندارد! او با صورت کشیده و موی بورش یکی از زیباترین آفریده های خداست که کمی از ماها عقب تر مانده است. یا شاید ما زیادی جلو رفته ایم! نه؟ آنقدر جلو که برای دیدن دنیا، جز تیرگی پرده نمایش چیزی دستمان را نگرفت. چقدر به زیبایی دنیا افزوده خواهد شد اگر تمام مخلوقاتش را فارغ از هر نوع رنگ و نژاد و نقص، فقط به عنوان یک انسان ببینیم و از نداشته های یکدیگر برای بهتر زندگی کردن سرمشق بگیریم. خوش بحال مرتضی و دوستانش که در همین دنیا بهشتی شدند.

از نظر پزشکان می‌توان گفت هیچ انسانی بی‌نقص نیست و هرکس درجه‌ای از معلولیت ذهنی یا جسمی در خود دارد. آقای ولفگانگ شویبله، سیاستمدار آلمانی که در اثر یک سوءقصد، قطع نخاع و ویلچرنشین شده می‌گوید: در اصل همه انسان‌ها معلول هستند، مزیت ما معلول‌ها وقوف بر این موضوع است.

از قضا آنروز منتظرش بودم تا از جلوی برجک کلانتری رد شود. دوان دوان و با ترس از لاین مقابل خیابان به طرفم آمد. گویا میدانست احترام به حقوق معلولان تقلیل یافته است و کسی حق تقدم را به او نمی‌دهد. قبل از آنکه به سمتم بیاید آن مرد را دید. مرد، جلیغه ای که آرم کمیته امداد را داشت پوشیده بود. مامور جمع آوری صندوق صدقات بود. پولهای درون سبد آقای مامور توجه مرتضی را به خود جلب کرد. مرتضی با عجله به سمتش رفت. مرد با دیدن وضعیت جسمانی مرتضی انگار که زامبی دیده باشد حالت دفاعی گرفت و چند قدمی آنطرف تر پرید. اینگونه حرکات برای من و مرتضی در این جامعه‌ای که رفتارشناسی با معلول‌ها فرهنگ سازی نشده است عادی بود. مرتضی که از روی عادت و یا بردوش داشتن مسوولیت خانواده‌اش گدایی می‌کرد و در آن سن و سال و با آن درصد از معلولیتش نمی‌توانست کار کند‌ قدمش را جلوتر برداشت و با صدای غیرعادی از آن مرد درخواست پول کرد.

مستند بر ماده یکم ‌قانون جامع حمایت از حقوق معلولان ‌دولت موظف است زمینه‌های لازم را برای تأمین حقوق آنها، فراهم و‌ حمایت‌های لازم را از آنها به عمل آورد. این قانون در سال ۱۳۸۳ در مجلس ششم شورای اسلامی، در ۱۶ ماده به تصویب رسید که البته بسیاری از مواد آن به دلیل عدم تخصیص بودجه مناسب، به‌طور کامل اجرا نمی‌شود. با این وجود در سال ۱۳۸۷ به کوشش اعضای فعال سازمان‌های مردم‌نهاد مجلس شورای اسلامی رسماً کنوانسیون حمایت از افراد کم‌توان را به تصویب رساند تا جمهوری اسلامی به این کنوانسیون بین‌المللی بپیوندد. در اردیبهشت ۱۳۹۸ نیز این قانون از سوی آقای حسن روحانی -رئیس جمهور ایران- برای اجرا ابلاغ شد، اما تا کنون (خرداد ۹۹) به دلیل تخصیص نیافتن بودجه لازم به مرحله اجرا نرسیده است. اغلب تشکل‌ها و نهادهای مرتبط با افراد دارای معلولیت می‌گویند دولت‌های ایران در فراهم کردن فرصت‌های برابر شغلی و همچنین زیرساخت‌های شهری و امکانات مختص معلولان در این چهل سال ناتوان بوده‌اند.

اینبار مرد یک قدمی جلو آمد و به دور از انتظارم سیلی محکمی را به صورت مرتضی زد! لباس خاکی مرتضی خاکی تر و صدای گریه‌اش بلند شد. خون جلوی چشمانم را گرفت. روز اول تقسیم توجیه شدم تا روبه دشمن و پشت به دوست نگهبانی دهم. مرتضی اما روبه رویم بود و به دوستیمان احتیاج داشت. به یک دوست که دستانش را بگیرد و بلندش کند. نه همچون مامور دولت‌مان که بدور از توجه به فلسفه تمثال دستان روی صندوق صدقات بجای دستگیری از نیازمند، صورت مستمند مستضعفی را با دستانش سرخ کرده بود. صورت فرزندی از سرزمینم را که اگر پول‌های درون صندوق صدقات‌ها به آنان داده می‌شد به تکدی‌گری روی نمی‌آوردند!

مطابق اعلام کمیته امداد، ایرانی‌ها ماهانه ۱۵ میلیارد تومان به صندوق صدقات می‌ریزند. آمار ثبت شده تعداد صندوق صدقات در سال ۱۳۹۱ در ایران، ۷ میلیون و پانصد هزار عدد بوده است.

به یاد سیلی مامور شهرداری به آن زن دستفروش فومنی افتادم. اما او مثل مرتضای من معلول نبود تا فراموش شود. برای او تمام رسانه های داخلی و خارج از ایران تیتر حمایت زدند! شوربختانه امکانات و فرصت‌هاى زندگى براى آحاد مردم ایران ناچیز است و براى معلول ها ناچیزتر. ترحم و تحقیر گسترده در کوچه‌ها و خیابان‌هاى شهر و کوله‌بار سنگین فقر، تنهایى و نابرابرى، گُرده نحیف آنها را شکسته است و به واقع اینک انتخاب معلول ایرانى انتخاب بین زیستن یا بهتر زیستن نیست بلکه او تنها بین نفس کشیدن و مردن یکى را انتخاب می‌کند که این جای درد دارد! با این وصف، آنچه موجب افزایش ستم بر توانخواهان می‌شود، ناتوانی آن‌ها در پاسخ مناسب به بدرفتاری و خشونت است.

آقای فرید انصاری، بنیانگذار و رییس انجمن حمایت از معلولان ایرانی، تاکید می‌کند که میزان خودکشی توانخواهان تکان دهنده است. او صراحتاً می‌گوید:‌ اگر نگوییم افراد دارای معلولیت در ایران شهروند محسوب نمی‌شوند، مطمئنا در بهترین حالت می‌توانیم بگوییم که آنها شهروند درجه دو هستند.

اگر آنها پایی برای دویدن ندارند در عوض با قلب سرشار از امیدشان می‌توانند به اوج آسمان پاکی و انسانیت برسند. اگر دستی برای لمس کردن ندارند در عوض روح پاک و بی آلایش شان آنها را به زیباترین و قشنگترین سرزمین عشق و خودباوری می‌رساند. اگر چشمی برای دیدن ندارند دلی دارند به وسعت دریا، که با نور الهی و عشق به آسمان خوشبختی، تک تک ذرات موجود روی زمین را حس می‌کنند. و اگر گوشی برای شنیدن ندارند در عوضش احساسی به پاکی گلهای سرخ و به ظرافت گلبرگهای لاله عاشق دارند، آنها کوچکترین صداهای روی زمین را هم می توانند بشنوند. صندلی چرخدارشان، کالسکه‌ی ذرینی است که به تمامی سرزمینهای آرزوها سفر می‌کند و آنها را به تمام رؤیاهای دوست داشتنی می‌رساند. عصای سفیدشان نیز، مسافر خداست و به سمت پاکترین و زیباترین جاده های زندگی، یاری‌شان می‌دهد. اگر گاهی اوقات دردهاشان آنها را از ادامه زندگی وا می‌دارند در عوض با اراده ای از جنس فولاد برای جاودانه بودن تلاش می کنند. مرتضی مثل تمامی انسانها حق نفس کشیدن دارد. او و دوستانش زامبی نیستند. آنها را از درون نکشید…

انتهای پیام/

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

رفتن به نوار ابزار