کد خبر : 24408
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷ - ۱۹:۱۷

الزامات یک انتخاب اجتناب ناپذیر

الزامات یک انتخاب اجتناب ناپذیر

به نظر می رسد نخبگان سیاسی ایران وظیفه دارند کم هزینه ترین و کاربردی ترین مسیر این انتقال مدیریت درون سرزمینی و سیاست خارجی را در روزهای اینده پیشنهاد نمایند.

به گزارش خبرنگار سرویس یادداشت گیلانستان، دکتر عمران علیزاده، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت در یادداشتی نوشت:

کاهش بی سابقه ارزش پول ملی ایران در مقابل طلا و ارزهای خارجی که در هر کشور بدون اقتصاد صادراتی نشان دهنده ناکارامدی اقتصادی دولت است ، همراه با تغییرات تیم سیاست خارجی و امنیت ملی ایالات متحده امریکا که در این کشور به ” ایران ستیزی”مشهور و سابقه همکاری با جریان برانداز نظام جمهوری اسلامی و حامی خروج امریکا از برجام هستند ، موجی از ناامیدی و ترس از اینده را در جامعه ایران ایجاد کرده است.

یکی از وظایف اصلی نخبگان سیاسی امروز برای گذار از این موج ناامیدی ، تبیین “عوامل بازدارنده” ایران در مقابل آن است
این نوشتار سعی دارد به مهمترین عوامل بازدارنده قابل دسترس برای رفع این تهدید بپردازد .
در سی سال گذشته دو جریان مستقل فکری برای اداره سرزمین و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در حال رقابت بودند:
جریان اول که دارای دیدگاه های “لیبرال” برای اداره کشور است و اتفاقا امروز نیز سکانداری اداره کشور را بعهده دارد ، عامل اصلی اقتدار ایران را “قدرت اقتصادی” می داند.
در این دیدگاه که در آن مرزهای امنیتی ایران را منطبق بر مرزهای سیاسی آن می داند، قدرت اقتصادی را الزاما در افزایش درامدهای ارزی حاصل از فروش نفت و گاز که حاصل از سرمایه گذاری خارجی بیشتر شرکت های اروپایی در این صنعت ، در ایران می داند . این جریان همچنین معتقد است که تولید ثروت باید از دولت ها گرفته شود و به بخش خصوصی واگذار گردد. حاصل این دیدگاه که امروز می توانیم به صراحت آن را عامل بحران اقتصادی کشور بدانیم ، وابستگی بیشتر ایران به ارزهای نفتی و درآمد حاصل از مالیات اقتصاد نفتی در ایران است.
ارزهای نفتی که در سی سال گذشته همواره توسط قدرتهای بزرگ اقتصادی دنیا که میزان تولید ، قیمت گذاری و عرضه نفت را در کنترل دارند ، به گرو گرفته شده و به بهانه های مختلف یا از خرید و سرمایه گذاری در بخش نفت و گاز سرباز زده اند یا در پرداخت ارز حاصل از فروش نفت و گاز بهانه های مختلفی را مطرح کرده اند که ایران را مجبور به دریافت کالا و خدمات بجای دریافت ارز نفتی نموده است.
در برنامه تولید ثروت نیز عملا “دولت ثروت آفرین” به ” دولتمردان ثروت آفرین ” تبدیل شده و بخش خصوصی واقعی هیچگاه نتوانسته و محور اصلی تولید در کشور شود . به صراحت می توان ادعا کرد دولت های نهم و دهم نیز گرچه در راهبردهای توزیع ثروت تفاوت هایی با دولت های سازندگی، اصلاحات و اعتدال داشتند ، اما دنباله رو همان راه لیبرالی افزایش درآمدهای نفتی و واردات بی رویه حاصل از آن بودند.

جریان دوم که دارای دیدگاه های انقلابی برای اداره کشور و سیاست خارجی است ، عامل اصلی اقتدار ایران را “قدرت منطقه ای ” می داند . در این دیدگاه بجای انطباق مرزهای امنیتی بر مرزهای سیاسی ایران ، عمق استراتژیک ایران بر اساس راهبرد ” ژئوپلیتیک شیعه” در غرب اسیا و نهایتا بازتولید تمدن بزرگ اسلامی در جهان اسلام تعریف شده و در سی سال گذشته توانسته است جمهوری اسلامی ایران را به قدرتمندترین قدرت منطقه ای مناطق ژئوپلیتیک غرب اسیا و خلیج فارس تبدیل کرده و این کشور را از نظر امنیتی در ضریب بالاتری از رقبای منطقه ای خود قرار دهد.

تامین نیازمندی های نظامی و امنیتی ایران تا مرز خودکفایی بهمراه تامین نیازمندی های انسانی و لجستیک همپیمانان منطقه ای ایران یکی از محوری ترین اهداف راهبرد منطقه ای ایران بوده است تا جایی که توانسته قدرتهای فرا منطقه ای دیگر مانند روسیه را با تعریف منافع مشترک ، ترغیب به سرمایه گذاری و مشارکت نماید.

چرا این مدل برای اداره سرزمین ایران و احیای اقتصاد تاسف بار داخلی بکار گرفته نشود ؟
آیا ایران توانمندی های لازم برای خودکفایی نیازمندی های داخلی و صادرات مازاد آن برای هم پیمانان منطقه ای خود را ندارد؟ آیا این روش به حل مشکل بیکاری ، افزایش تولید داخلی ، تولید ثروت توسط مردم و حضور ایران در بازارهای منطقه ای با تامین نیازهای اقتصادی هم پیمانان منطقه ای این کشور نمی انجامد؟

این روش قطعا با توجه به توانمندی های انسانی و محیطی ایران قابلیت اجرا دارد اما بدلیل سد کردن درامدهای سرشار واردات کالا به ازای دادن امتیازات سیاسی و اقتصادی به کشورهای زیرمجموعه تمدن غرب برای جریان های قدرت داخلی قابل پذیرش نیست، زیرا از توانمندی های سیاسی انها با کاهش درآمدهای اقتصادی خواهد کاست .
اگر در سال های گذشته جریال لیبرال می توانست با شعار همراهی با قدرت های غربی منافع خود و دولتمردان ثروت اندوز وابسته به جریان را تامین و حضور خود در صحنه سیاسی ایران را توجیه کند و آن را به جای منافع ملی به جامعه ارائه دهد ، صحنه امروز رقابت های بین المللی و چرخش سیاست خارجی ایالات متحده به عنوان اثرگذار ترین قدرت فرا منطقه ای مناطق ژئوپلیتیک اطراف ایران از “ایران هراسی” به “ایران ستیزی” به همراه ناکارامدی مطلق اقتصادی این جریان که بهانه فعال شدن گسل های متعدد انسانی _ سیاسی در ماه های اخیر گردید ، ضرورت خاتمه مدیریت سرزمینی جریال لیبرال را در ماه های اینده اجتناب ناپذیر می کند .
چتر و بارانی شیک غربی جریال لیبرال اگر در روزهای بارانی گذشته به بهانه در امان ماندن ملت ایران از طرف جریان لیبرال پیشنهاد و عملی گردید ، قطعا در میانه طوفان های سهمگین صحنه روابط بین الملل امروز کارایی لازم را به عینه از دست داده است.

انتقال مدیریت سرزمینی از جریان لیبرال به جریان انقلابی و تسریع در عضویت دائم ایران در پیمان های امنیتی – منطقه ای خصوصا پیمان شانگهای در سیاست خارجی دو عامل حیاتی و بازدارنده و اجتناب ناپذیر در ماه های اینده برای جمهوری اسلامی ایران است.

به نظر می رسد نخبگان سیاسی ایران وظیفه دارند کم هزینه ترین و کاربردی ترین مسیر این انتقال مدیریت درون سرزمینی و سیاست خارجی را در روزهای اینده پیشنهاد نمایند.

انتهای پیام/

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

رفتن به نوار ابزار