کد خبر : 24385
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷ - ۱۲:۰۵

شهید ابوالحسن کریمی در دوران مسئولیت دادستانی انقلاب گیلان چه کرد؟ + ۲ سند

شهید ابوالحسن کریمی در دوران مسئولیت دادستانی انقلاب گیلان چه کرد؟ + ۲ سند

در پی درخواست شهید علی انصاری استاندار گیلان و نیروهای انقلابی، شهید کریمی با حکم ‌شهید آیت الله قدوسی دادستان کل انقلاب، در سال ۱۳۵۹ به عنوان دادستان انقلاب گیلان منصوب شد.

به گزارش گیلانستان/ میثم عبدالهی: اشاره: در پی درخواست شهید علی انصاری استاندار گیلان و نیروهای انقلابی، شهید کریمی با حکم ‌شهید آیت الله قدوسی دادستان کل انقلاب، در سال ۱۳۵۹ به عنوان دادستان انقلاب گیلان نصب شد و تا سال ۱۳۶۱ این مسئولیت را بر عهده داشت. دوران مسئولیت شهید کریمی در دادستانی، چندان طولانی نیست ولی به قدری مهم بود که در تاریخ انقلاب اسلامی ماندگار شده است و حتی مخالفان کریمی نیز نتوانستند این دوران را انکار کنند.

×××

در این دوران گروه های مارکسیستی در تمام کشور، جریانات تجزیه طلبانه خلق عرب، خلق ترک، خلق بلوچ، خلق کرد و… را در تمام کشور به وجود آورده بودند و از حمایت خارجی نیز بهره می بردند و از پشتوانه های داخلی هم استفاده می کردند. علاوه بر این رسانه های قدرتمند و زیادی را ایجاد کرده بودند و به بوق تبلیغاتی گسترده تبدیل کرده بود و نیروهای انقلابی را جنایتکار و خودشان را مظلوم جلوه می دادند.

جای جای گیلان محل درگیری و جولان نیروهای چپ‌گرا بود. جریانات چپ مارکسیستی که گروه های مختلفی بودند و با توجه به فضای باز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، انشعاب های مختلفی از این گروه ها ایجاد شده بود و هر کدام نیروی نظامی تربیت کرده و به جمع آوری سلاح و مهمات پرداخته و عده ای به طور آشکار به جنگ نظامی علیه جمهوری اسلامی می پرداختند. مهمترین این درگیری‌ها، واقعه بندر انزلی در ۲۴ مهرماه ۱۳۵۸ بود که درگیری های سنگینی نیروهای مارکسیستی انجام دادند و قصد داشتند شهر را به اشغال خود در آورند، پاسداران انقلاب رشت و انزلی در این ماجرا با رشادت عجیبی موفق شدند که شهر را حفظ کنند و مظلومانه اولین شهدای سپاه گیلان، در آن ماجرا تقدیم اسلام شدند ولی مارکسیست ها شکست خوردند.[۱]

فضای گیلان به شدت مسموم بود و اکثر روحانیون در سال ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ یکی یکی یا ترور شدند یا به‌خاطر فضای مسمومی که ایجاد شده بود، نتوانستند در گیلان بمانند. بعضی از روحانیون مانند مرحوح احسانبخش باه خاطر عملکرد غلط‌ خودشان و اعتماد بی‌جا به گروه‌های ضدانقلاب و میدان دادن به گروه های مارکسیستی و تحویل دادن بخشی از کمیته‌ها و سپاه به افراد ناسالم، در به وجود آمدن این فضای روانی منفی، نقش داشتند، در معرض ترور قرار گرفتند به جای آنکه بمانند و اوضاع را سامان بدهند، از گیلان رفتند و مردم را با این جریانات محارب و خطرناک، تنها گذاشتند؛ شیخ هادی حسام واعظ، ترور شد و کشته شد و بسیاری دیگر از روحانیون از گیلان به تهران و قم رفتند. مرحوم احسانبخش در روز ۲۹ دی ۱۳۵۸ خانه اش مورد تهاجم گروهک‌ها قرار گرفته بود، ولی به او مخفی شده بود و به او آسیبی نرسید و در روز ۳۰ دی ۱۳۵۸ به تهران فرار کرد. آقای احسانبخش حتی در ایران هم نماند و از کشور خارج شد و با گرفتن یک مسئولیتی از سوی دفتر امام، مدتی در بنگلادش به سر برد.[۲]

آقای زین العابدین قربانی ـ امام جمعه وقت لاهیجان ـ هم از گیلان رفت و وقتی امام خمینی او را دید به او امر کرد که به گیلان برگردد و گیلان را تنها نگذارد و مسئولیت حاکم شرع گیلان را هم بر عهده اش گذاشت. در اوایل انقلاب، حاکم شرع یا قاضی شرع، به قاضی می گرفتند که باید قضاوت می کرد و در ابتدا با حکم امام خمینی نصب می شد و سپس با حکم شورای عالی قضایی تعیین می گردید. آقای قربانی هر چند بازگشت، ولی سعی می‌کرد از تقابل جدی با جریاناتی چپ‌گرا که در حال جنگ و درگیری مسلحانه با جمهوری اسلامی بودند، پرهیز کند و از کارهایی که حساسیت آنها را بر می انگیخت دوری می کرد.

حکم دادستانی انقلاب اسلامی گیلان برای شهید کریمی از طرف شهید آیت الله قدوسی دادستان انقلاب کشور  ـ

منبع: آرشیو اسناد شهید کریمی

شهید ابوالحسن کریمی که از بزرگان نیروهای انقلابی استان بود، اقدامات مهمی را در مسئولیت فرمانداری لاهیجان برای حفظ امنیت مردم انجام داده بود. در پی درخواست شهید علی انصاری استاندار وقت گیلان و نیروهای انقلابی گیلان، آقای ابوالحسن کریمی با حکم ‌شهید آیت الله علی قدوسی دادستان کل انقلاب، در روز ۲۳ فروردین ۱۳۵۹ به عنوان «دادستان انقلاب گیلان» نصب شد و تا سال ۱۳۶۱ همین مسئولیت را بر عهده داشت.

ابتدای دوران مسئولیت دادستانی شهید کریمی، اوج فتنه وقایع مارکسیستی در سراسر کشور بود و بحران‌های زیادی در نقاط مختلف گیلان اتفاق افتاد که نیروهای انقلابی با آنها درگیر بودند. در همین دوران، شهید انصاری به عنوان استاندار گیلان، آقای علی ربیعی به عنوان فرمانده سپاه و حاج غلامرضا قانع‌فر به عنوان فرمانده جهاد سازندگی گیلان به عنوان مهمترین رئوس جریان انقلابی در گیلان به فعالیت می پرداختند و قرابت فکری و قدرت مدیریت و هماهنگی این چهار نفر باعث شد تا اوضاع گیلان دگوگون شود و مشکلات و درگیری ها و فتنه های مارکسیستی در گیلان با تلاش این افراد و نیروهای حزب اللهی گیلان از سر راه برداشته شود. در کنار اینها آیت الله مختار امینیان به عنوان امام جمعه موقت رشت، در مرکز استان حضور داشت و به حمایت جدی از همین چهار نفر و سایر نیروهای انقلابی پرداخت و این پنج نفر نقش مهمی در مقابله با جریانات مارکسیستی در گیلان و جمع کردن بساط فتنه، ایفا کردند و موفق شدند که اوضاع را به کنترل نیروهای انقلابی در آوردند.

آقای احسانبخش بعد از گذشت قریب یک سال و آرام شدن فضای گیلان، به گیلان بازگشت و یک حکم امامت جمعه رشت، با امضای «دفتر اقامتگاه امام» به تاریخ ۹ آذر ۱۳۵۹، در دست داشت.[۳] اما آن حکم از آنجا که از سوی شخص امام صادر نشده بود و امضای امام را هم در پایش نداشت، مورد تردید بسیاری قرار گرفت و اقبال مردم و نیروهای انقلابی به ایشان جلب نشد. علاوه بر اینکه آقای شیخ حسن لاهوتی اولین امام جمعه رشت که با حکم امام به گیلان آمده بود، هنوز زنده بود و حکمی هم دال بر عزلش از این مسئولیت صادر نشده بود و او که مدتی در مجلس شورای اسلامی نماینده بود، آیت الله امینیان را به عنوان امام جمعه موقت انتخاب کرده بود و آقای امینیان در رشت نماز جمعه می خواند. حکم اصلی امام خمینی برای آقای احسانبخش، یک سال بعد از درگذشت آقای لاهوتی، و به تاریخ ۸ دی ۱۳۶۱ صادر شد و حجت الاسلام احسانبخش به عنوان امام جمعه رشت و نماینده ولی فقیه در گیلان انتخاب شده بود.[۴]

در بهار سال ۶۰ فتنه ای بزرگ و پیچیده به وجود آمد و به جریانات محارب با جمهوری اسلامی اضافه شد. سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به سرکردگی مسعود رجوی، که گرایش التقاطی اسلامی و مارکسیستی داشتند و یک جریان سیاسی عادی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بودند، در آخرین روزهای خردادماه سال ۱۳۶۰ به طور رسمی و علنی اعلامیه جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی را منتشر کردند و سلاح هایی را که با استفاده از فرصت روزهای آغازین انقلاب از پادگانها جمع کرد بودند را به جای اینکه برای جنگ علیه صدام استفاده کنند، به داخل شهرها بردند و علیه مردم بی دفاع ایران به کار گرفتند.

علاوه بر ترور رئیس جمهور و نخست وزیر، و رئیس دستگاه قضا، دادستان انقلاب کل، فرمانده شهربانی، ۷۲ تن از وزرا و نمایندگان مجلس و مدیران ارشد جمهوری اسلامی، جمع بسیاری از مردم ایران را ترور کردند و از جمعیت ۱۱ هزار نفری که اینها ترور کردند، اکثرشان در همین سال ۱۳۶۰ واقع شده بود. در گیلان هم فعالیت‌های گسترده منافقین، جلوی چشم مردم قرار داشت و نیروهای آنها که در مدت بعد از پیروزی انقلاب با تظاهر به انقلابی‌گری، در بسیاری از مراکز مهم، نفوذ کرده و در این ایام از داخل به آن مراکز و نیروهای انقلابی ضربه می زدند و ترور می کردند. هفته ای نبود که در نقطه ای از گیلان، جنایتی برای به شهادت رساندن نیروهای انقلاب اسلامی رخ ندهد. از شهید عضدی، شهید انصاری، شهید نورانی، شیخ حسن عسگری، میرصادق حبیب زاده، سیف الله عبدالکریمی و…‌ از مسئولینی بودند که ترور شدند و به شهادت رسیدند.‌ آقای احسانبخش در سال ۶۱ توسط منافقین ترور شد و زخمی شد.

این تروریست‌هادر اکثر شهرهای بزرگ و کوچک گیلان حضور داشتند و رد پای ترورهای آنها در جاهای مختلف پیدا بود. در چنین شرایطی کسانی که می توانستند شر این گروه محارب را از سر مردم گیلان کوتاه کند، دادستان و حاکم شرع بودند که باید با جدیت با اینها مقابله می کردند و امنیت را به منطقه باز می گرداندند.

آقای قربانی در گیلان حاکم شرع بود و بخش مهمی از اوضاع گیلان، به دست او می توانست سامان یابد. شهید کریمی زمانی که افراد دستگیر شده محارب که در قتل مردم بی‌گناه دست داشتند را برای محاکمه نزد آقای قربانی می برد، آقای قربانی حاضر نمی شد که آنها را محاکمه کند و جرم‌های دیگری که کمتر از قتل بود را محاکمه می کرد و به چند وقت زندان، محکوم می کرد. آقای محمدجواد کریمی ـ برادر شهید ـ در این باره می گوید: آقای قربانی حاکم شرع در گیلان بود ولی حکم اعدام نمی‌داد و بارها همین مسئله را با افتخار، نزد اطرافیان گفته بود که من برای کسی حکم اعدام ندادم! وقتی هم که به ایشان می‌گفتیم که برای کسانی از منافقین که دست‌شان به خون بیگناهی آلوده است، حکم بده! جواب می داد: مسعود رجوی را بیاورید تا من برای او حکم بدهم![۵]

مسئولیت حاکم شرع در گیلان، منحصر به آقای قربانی نبود بلکه چند نفر دیگر هم بودند که هر مانند شیخ موسی سلیمی که هر کدام مدتی به گیلان می آمدند و بعد از مدتی از گیلان می رفتند، اما آقای قربانی همیشه در گیلان حضور داشت.

«علاء عترتی کوشالی» و برادرش کمال، دو برادرِهمسر آقای قربانی بودند. علاء ورزشکاری بود که در بین مردم لاهیجان شناخته شده بود و خودش و برادرش به منافقین پیوستند و خودش کاندیدای منافقین در انتخابات دوره اول مجلس شورای اسلامی در سوی لاهیجان بود. او و برادرش به دلیل فعالیت مسلحانه علیه مردم، در شهریور ۱۳۶۰ در مشهد دستگیر شدند و در دی‌ماه ۱۳۶۰ اعدام شدند.

نامه دادسرای بهشهر به شهید کریمی ـ منبع: آرشیو اسناد شهید کریمی

در همان آغازین روزهای درگیری و جنایت منافقین علیه مردم گیلان، شهید کریمی به عنوان دادستان، برای محاکمه با بن‌بست مواجه شد چرا که خطرناک‌ترین تروریست‌ها، در زندان‌ها حضور داشتند و او نمی توانست آنها را محاکمه کند. همین مسئله باعث شد که او به فکر راه چاره بیفتد و با مذاکراتی که با تهران داشت موفق شد راه چاره ای برای کار بیندیشد و از دادسراهای شهرهای غرب مازندران برای این کار کمک بگیرد. در میان اسناد شهید کریمی، نامه ای از هادی ایمانی با سربرگ دادسرای انقلاب اسلامی شهرستان بهشهر خطاب به شهید کریمی به تاریخ ۸ تیرماه ۱۳۶۰، یعنی تنها یک هفته بعد از آغاز رسمی درگیری‌های منافقین، وجود دارد که در آن چنین آمده: «با مذاکرات شفاهی با برادر محسن ایمانی، چنانچه مایل باشید افراد دستگیر شده که حدود اتهام آنها سنگین می‌باشد، با نیابت قضایی در رسیدگی و صدور حکم، با مشخص شدن مشخصات متهمین به دادسرای انقلاب اسلامی ارسال، تا همکاری لازم در رسیدگی به وضعیت گروهکهای ضدخلقی معمول گردد.»

آقای قربانی در کتاب خاطراتش مروری بر گذر عمر، از حضرت آیت الله العظمی خامنه ای خاطره ای درج کرده و از ایشان نقل کرده که ایشان گفته هر چه تعداد اعدامی‌ها، کمتر باشد بهتر است، چرا که «پدرکشته را، کی بود آشتی؟»[۶]

نقل آقای قربانی از رهبری، صحیح نیست و چنین سخنی از سوی رهبری صادر نشده است به دو دلیل:

  1. در سخنان حضرت آیت الله العظمی خامنه ای که در دسترس همه هست و می توانید جستجو کنند، چنین خاطره ای وجود ندارد.
  2. در سیره رهبری هم چنین چیزی را نمی توان یافت که رهبری به مسئولین قوه قضاییه فرموده باشند که چون پدرکشته را کی بود آشتی، پس شما از صدور حکم اعدام برای قاتلانی که امنیت جامعه را به مخاطره انداخته اند، جلوگیری کنید! هرگز چنین حرفی که نتیجه آن، معطل ماندن احکام الهی است از سوی رهبری صادر نشده است و نسبت دادن چنین سخنی به ایشان، تهمتی بزرگ به رهبر معظم انقلاب است.

اما دلیل آقای قربانی ـ که از زبان رهبری آن را بیان کرده ـ به خاطر اینکه پدرکشته ای با نظام اسلامی، بد نشود، پس نباید هیچ قتلی انجام شود؛ جای تامل جدی دارد:

  1. در ادله دینی، به چنین اصلی اشاره نشده است که چون پدرکشته، هرگز با نظام اسلامی آشتی نمی کند، پس باید از هر گونه قتل و قصاصی دست برداشت. دلیلی وجود ندارد که بگوید این ادعا، حاکم بر اصل قصاص است. در ادله دینی یعنی قرآن و روایات، بارها به قتل و قصاص اشاره شده است که باید در جای خودش و در محل خودش ـ نه زیاد و نه کم ـ انجام شود.
  2. این ادعا به حرف های جبهه ملی هم بی‌شباهت نیست که در اوایل انقلاب، قصاص را یک امر غیر انسانی دانستند و برای مخالفت با آن، راهپیمایی کردند و امام خمینی آنها را به خاطر این موضع ضددینی، مرتد دانست.
  3. اگر به لوازم این ادعا ملتزم باشیم، نباید حکم اعدام امیرعباس هویدا نخست وزیر بهایی رژیم شاه، اعدام می شد. نباید حکم قتل شاه و فرح پهلوی صادر میشد. نباید بقیه جنایتکاران مانند نصیری، مقدم، پاکروان، محمدتقی مجیدی، علی نشاط و… اعدام میشدند. و حتی شکنجه گران ساواک مانند آرش، کوچصفهانی، سجده ای و… اعدام می شدند. حتی میشود باید مسئولین جمهوری اسلامی از جمله امام خمینی (ره) را مورد سوال قرار داد که چرا کسانی که مستحق اعدام بودند را، اعدام کردند؟ البته نیازی به جواب دادن به این سوالات نیست و جوابش آشکار است و کسی که جنایتی علیه یک نفر مرتکب شده، طبیعتا باید به تبعات آن هم باید ملتزم باشد. حالا این افراد جنایات زیادی را در حق یک ملت مظلومی به نام ملت ایران، انجام دادند و طبیعتا به تبعاتش هم باید ملتزم باشند.

یکی از منافقین به نام «غلام اصلاحکار» مدت ها با نیروهای فعال حزب اللهی رشت به فعالیت پرداخته و در لباس دوست، میان آنها نفوذ کرده بود. او مدت ها گزارشات فعالیت های نیروهای انقلابی رشت را مخفیانه به رده های بالای منافقین می داد و گزارش‌هایش باعث ترور و شهادت عده ای از این جوانان گردید. این منافق در شب ۱ مرداد ۱۳۶۰، مصادف با روز شهادت امیرالمومنین ۲۱ رمضان ۱۴۰۱ق، با نارنجک و تفنگ به عده ای از بچه های انقلابی که او را برای افطار دعوت کرده بودند، در محله عطاءآفرین رشت حمله کرد. شهید محمدرضا ثابت قدم و شهید کریم اسلام پرست از نیروهای فعال و پرتلاش رشت در این واقعه به شهادت رسیدند و ۶ نفر دیگر زخمی شدند و مردم رشت را عزادار کردند. این منافق بعد از این ماجرا، در چند جنایت و ترور دیگر در رشت شرکت کرد و بعد از مدتی دستگیر شده و با پیگیری شهید کریمی دادستان انقلاب گیلان، محاکمه شد و اعدام گردید. [۷]

عده ای تروریست که با تفنگ به جان عده ای بی‌گناه افتاده اند، و به صورت رسمی اعلامیه جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی را صادر کرده اند و در عمل هم در این راه از هیچ کوششی برای براندازی، کوتاهی نکرده اند، اینها چیزی از یک محارب کمتر ندارند. اعدام نکردن اینها، آزاد گذاشتن و محاکمه نکردن اینها افتخاری ندارد و نمی توان پذیرفت که حکم خدا درباره این مجرمین اجرا نشود و معطل بماند. علاوه بر اینکه اینها امنیت مردم ایران را نشانه گرفته اند و  نمی توان با تسامح در مقابل شان برخورد کرد چرا که برخورد را از سر ضعف دانسته، و در کار خود قوی تر شده و با شدت بیشتری علیه ملت ایران فعالیت میکنند.

به خاطر اختلافی فکری که در مسئله محاکمه افراد محارب، بین آقای قربانی و شهید کریمی وجود داشت، اقدام در مسیر امنیت مردم برای شهید کریمی به سختی انجام می شد ولی او موفق با اقدام هوشمندانه و زیرکی خاصی که داشت، جلوی گسترش فعالیتهای تروریستی را در گیلان بگیرد و خانه های تیمی منافقین و انبار سلاح‌های آنان، یکی بعد از دیگری به دست نیروهای انقلابی، شناسایی و متلاشی شد و امنیت را به استان برگرداند.

شهید کریمی چند سال بعد زمانی که دیگر هیچ مسئولیتی نداشت، به دست منافقین که عقده‌های دیرینی از او داشتند، در فروردین ۱۳۶۵ به شهادت رساندند و منافقین در مجله شورا، با افتخار از این اقدام خودشان یاد کردند: «ررزمندگان مجاهد خلق طی یک تهاجم انقلابی، ابوالحسن کریمی، فرماندار لاهیجان و دادستان ضد انقلاب سابق استان گیلان و یکی از مهمترین مهره های سرکوب و جنایت خمینی در این استان را به هلاکت رساندند.»[۸]

امروزه معدودی از کسانی که خودشان در سابق از منافقین بودند، یا از علاقمندان آنها بودند یا منافع مشترکی با منافقین داشند، یا در سابق تظاهر به انقلابی‌گری می کردند و نفوذی منافقین بودند؛ همگی از ترور شهید کریمی خوشحال شده اند و این خوشحالی را به صورت علنی رسانه‌ای می کنند. جالب است که از ادعای صلح طلبی دارند ولی از ترورهای منافقین علیه مردم ایران، دفاع می کنند و علیه شهید کریمی تبلیغات مسمومی را به راه انداخته اند و سعی می کنند چهره او را ملکوک کنند. همین افراد از خدشه دار شدن امنیت مردم ایران خوشحال می‌شوند و سعی می کنند که با شبهه پراکنی در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، این شخصیت را زیر سوال ببرند ولی مردم گیلان و مردم ایران بیدار هستند.

 

______________________________

پاورقی ها:

[۱] . روزنامه کیهان، روز ۲۶ مهر ۱۳۵۸؛ روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۸ مهر ۱۳۵۸٫

[۲] . خاطرات صادق، صادق احسانبخش، صادقین، رشت، اول، ۱۳۷۸، ص۴۶۸-۴۷۱و۴۷۴٫

[۳] . خاطرات صادق، ص۵۱۶٫

[۴] . صحیفه امام، روح‌الله خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، تهران، ۱۳۷۸، ج‏۱۷، ص۱۹۸٫

[۵] . گفتگو با آقای محمدجواد کریمی.

[۶] . مروری بر گذر عمر، زین العابدین قربانی، به کوشش: مهدی مجرد و حسین لطفی، سلار، رشت، ۱۳۹۳٫

[۷] . روزنامه اطلاعات، ش۱۶۴۸۴، شنبه ۳ مرداد ۱۳۶۰ (۲۳ رمضان ۱۴۰۱ق)، ص۱۰٫

[۸] . مجله شورا، ش۱۸، فروردین۱۳۶۵، ص۹۲.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

رفتن به نوار ابزار