فوتبالی که برای دیار زیتون دقیقه ۸۰ نداشت/ دردی بهنام بیخبری
در شامگاه ۳۱ خرداد سال ۶۹ انگار زمین از شدت تب زیاد به خود لرزید و با لرزش خود بیش از ۳۵ هزار نفر از مردم را کشته، ۶۰ هزار نفر را مجروح و نیم میلیون نفر هم بیخانمان کرد و داغ بزرگی بر دل مردمان مظلوم دیار زیتون گذاشت.
به گزارش گیلانستان،فصل زیبای بهار برای تمام مردم فصل سرزندگی، شادابی، نشاط و فصل آواز بلبل و دیگر پرندگان است ولی فصل بهار برای مردم غیور گیلان و دیار زیتون (شهرستان رودبار) بسیار تلخ، ناگوار بوده و این مردم هیچوقت این خاطره تأسفبار را فراموش نمیکنند.
در سال ۶۹ و در جام جهانی ۱۹۹۰ وقتی تیم فوتبال مکزیک آن گل استثنایی را برابر آلمان به ثمر رساند مرکز لرزهنگاری جهان یک زلزله خفیف را در این کشور ثبت کرد، در زمان زلزله رودبار جام جهانی ۱۹۹۰ بهطور مستقیم از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش میشد و مردم فوتبال دوست ایران که یکی از پروپاقرصترین تماشاگران فوتبال هستند بیصبرانه منتظر آغاز بازیها بودند تا از دیدن بازیهای بیشمار جام جهانی لذت ببرند.
هنوز ۳۰ دقیقه از نیمهشب آخرین روز بهار سال ۶۹ در شهرستان رودبار نگذشته بود که مردم گیلان پای گیرندههای تلویزیون نشسته و منتظر بودند تا داور اتریشی سوت آغاز بازی اسکاتلند و برزیل را در ورزشگاه دل آلپی تورین بزند؛ آن لحظه نحس و مرگبار فرا رسید و زلزله ۷.۴ ریشتری، رودبار و بیش از ۷۰۰ روستای تابع را لرزاند و مردم دیار زیتون گل دقیقه ۸۰ مولر بازیکن برزیل را ندیده و به زیر آوار رفتند.
زلزله رودبار برخلاف زلزله خفیف ثبتشده در مکزیک قبل از فریاد مردمان رودبار و دیار میرزا رخ داد و قدرت آن بهقدری بود که تا شعاع ۶۰ کیلومتری حس شده و مردمان برخی از شهرهای استانهای زنجان، تهران، قزوین، اردبیل، آذربایجان شرقی شدت این زلزله مرگبار را بهطور ملموس حس کردند.
وقتی در شهرستان رودبار قدم میگذاری حفرههایی در شهر هویداست که یادآور آن شب تلخ است و با گذشت سه دهه از آن سال مرگبار هنوز مردم رودبار در سوگ عزیزانشان نشسته و آنچنان غم و اندوه در چینوچروک صورتشان نمایان است که انگار قرار نیست این زخمهای عمیق التیام یابند.
در شامگاه ۳۱ خرداد سال ۶۹ انگار زمین از شدت تب زیاد به خود لرزید و با لرزش خود بیش از ۳۵ هزار نفر از مردم را کشته، ۶۰ هزار نفر را مجروح و نیم میلیون نفر هم بیخانمان کرد و داغ بزرگی بر دل مردمان مظلوم دیار زیتون گذاشت.
پس از زلزله رودبار منازل نیم میلیون نفر از مردمان دیار زیتون فروریخته و تبدیل به کوهی از خاک شده و ۳۵ هزار نفر از بهترین مردمان کشورم ایران بهطور مظلومانهای و درحالیکه عاشقانه در حال تماشای آن فوتبال زیبا بودند کشته شدند.
علیرغم نبود ارتباطجمعی و شبکههای اطلاعرسانی در آن زمان بسیاری از ورزشکاران، هنرمندان و مردمان کشورهای خارجی و داخلی به کمک زلزلهزدگان شتافته و عدهای از هنرمندان در وصف این حادثه دلخراش فیلم ساختند، شعر گفتند و کتاب نوشتند، اما همه این اقدامات ارزشمند و قشنگ نتوانست لحظهای از آلام سهمگین و طوفانی مردمان زلزلهزده دیار زیتون را بکاهد.
گفتوگو کردن در خصوص زلزله رودبار آنهم با خانوادههایی که عزیزی را در این زلزله از دست دادند کار بسیار سخت و غمانگیزی است با کلی کش و قوس فراوان به سراغ یکی از شاهدان عینی زلزله رودبار رفته تا شرح ماجرای آن شب وحشتناک را برای ما بازگو کند.
هیچ دردی بدتر از بیخبری نیست
او که خواست نامی را از او در گزارش نبریم میگوید هیچ دردی و استرسی بدتر از بیخبری از حال پدر و مادر آنهم پسازآن زلزله وحشتناک نیست زیرا به گفته این فرد وقتی خبر وقوع زلزله از صداوسیما پخش شد تمامی ارتباطهای مخابراتی با رودبار و منجیل قطع بود و هیچ امکانی برای ارتباط گرفتن وجود نداشت.
پس از وقوع زلزله رودبار به علت شدت ریشتر زلزله و تخریب بسیار، تمامی دکلهای مخابراتی و ارتباطی رودبار و منجیل قطعشده و حتی هیچ خودرویی توان رسیدن به منجیل به دلیل وجود آوار بسیار را نداشت.
سعید ماجرا را اینگونه تشریح کرد “وقتی به یکی از دوستانم که در نزدیکی استان گیلان سکونت داشت تماس گرفتم او گفت شدت حادثه از آن چیزی که اعلام میکنند بسیار بیشتر است و من وقتی این جمله را شنیدم استرس بر من به علت بیخبری از پدر و مادر غلبه کرد و به هر نحوی شده شبانه خود را به استان قزوین که در مجاورت رودبار قرار داشت رساندم ولی به علت ریزش کوه و جاده هیچ خودرویی اجازه ورود به رودبار و منجیل را نداشت.”
وقتی پاسخ او را شنیدم سؤالی در ذهنم به وجود آمد و آن این بود که وقتی جادهها مسدود بود شما چگونه وارد شهر رودبار شدید که او به من پاسخ داد خوشبختانه جادهای به نام دروازه رشت وجود داشت و من ازآنجا خود را به شهر رودبار رساندم.
او میگوید هنوز وقتی یاد آن لحظه و روزها میفتم اشک از چشمانم جاری میشود؛ نزدیکی ساعت هفت صبح وارد رودبار شده و وقتی چشمم به آن شهر خورد غمی بزرگ وجودم را فراگرفت چون دیگر هیچ خانهای در رودبار سرپا نبوده و تمامی شهر تبدیل به ویرانه و کوهی عظیم از خاک شد.
سعید از سست شدن پاهای خود در مواجه با صحنه دلخراش گفت که “وقتی وارد شهر شدم بیمحابا و فوراً با یک ماشین امدادی به سمت منزل خود رفته تا پیگیر وضعیت پدر و مادرم شوم ولی وقتی خانه خود را دیدم ناگهان زانوهایم سست شد و بر زمین نشستم زیرا آن خانه زیبا تبدیل به خاکستر شده و از پدر و مادر من هم خبری نبود ولی وقتی از اهالی پرسوجو کردم آنها گفتند که پدر و مادرت سالم بوده و به تهران منتقل شدند.”
به گفته وی فضای شهر رودبار و منجیل بسیار غمانگیز و به جرات میتوان گفت این دو شهر تبدیل به صحرای محشر شده بودند زیرا بعد از گذشت چند روز از حادثه هنوز از زیر آوار جنازه به بیرون کشیده میشد.
از او در خصوص تأثیر تماشای فوتبال در کاهش تلفات پرسیدم و گفت ” در آن شب تیمهای فوتبال برزیل و اسکاتلند با هم دیدار داشتند که یک بازی حساس و بسیار مهم بود و به جرات میتوانم بگویم معجزه فوتبال جان بسیاری از افراد را نجات داد زیرا در غیر این صورت آمار تلفات در رودبار و منجیل دو الی سه برابر بیشتر میشد.
پس از زلزله مرگبار رودبار بسیاری از روستاها هنوز آباد نشده، بعضی از روستاها را باهم تجمیع کرده و بخش اعظمی از مردم و خانواده به دلیل از دست دادن بستگان از این شهر به تهران و دیگر استانها مهاجرت کردند.
این فرد میگوید باید صبوری، وفاداری و همراهی مردم در زلزله رودبار را تا ابد برای مردم و نسلهای بعدی بازگو کنیم زیرا تاریخ بعد از زلزله رودبار برای ما تغییر کرده و همهچیز در چند دقیقه برای مردم گیلان عوض شد.
آری شب داغ آخر خرداد، غمی بر دل مردم هزاران هم استانی در دیار زیتون گذاشته و هیچ مرهمی نمیتواند آن غم عظیم را التیامی هرچند کوتاه بخشد.
انتهای پیام/فارس
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰