کد خبر : 112319
تاریخ انتشار : جمعه 16 شهریور 1403- 31: 16

گزارش میدانی یک خبرنگار؛

زوایای جدید فوت میرموسوی در لاهیجان/ از کتک زدن دختر ۱۲ ساله و همه نیروهای پاسگاه تا درخواست پدر برای شکایت از پسر

زوایای جدید فوت میرموسوی در لاهیجان/ از کتک زدن دختر ۱۲ ساله و همه نیروهای پاسگاه تا درخواست پدر برای شکایت از پسر

مرگ مشکوک یک جوان لنگرودی در پاسگاهی محلی در روستای ناصرکیاده شهرستان لاهیجان، چند روزی تیتر یک بسیاری از رسانه‌ها بود؛ ماجرایی که هنوز ابعاد مختلف آن روشن نشده است.

به گزارش گیلانستان، حامد هادیان در خبرگزاری‌ تسنیم نوشته است: روزهای آخر شهریور، فصل برداشت برنج است. گیلک‌ها، صبح با داس و کلاه حصیری به سر شالیزارها می‌روند تا دریای زرد برنج‌های سر بر هوا را درو کنند. هر چند برخلاف گذشته، ماشین‌ها بیشتر از قبل جای کارگران را گرفته‌اند و شالیزارها هم هر روز از تعدادشان کاسته می‌شود تا خوش‌نشین‌های غیربومی ویلا بسازند. در شهریور، روزهای گیلان گرم و شب‌هایش خنک است و در روستاها مردان کشاورز،‌ غروب به قهوه‌خانه‌‌ها می‌روند و هنگام خوردن چای بهاره، ماجراهای روز را مرور می‌کنند. حرف درگوشی‌ این روزهایشان، ماجرای تلخ یک قتل در لاهیجان بود.

ماجرای فوت میرموسوی در لاهیجان چه بود؟

 

یکی از اعضای شورا را پیدا می‌کنم. وقتی می‌فهمد خبرنگارم غرولوند می‌کند که یک هفته است همه‌اش این ماجرا را تعریف می‌کنم و دیگر حوصله ندارم. به تیم تحقیق و بررسی وزارت کشور هم ماجرا را گفته است. بالاخره راضی می‌شود و می‌گویم اسمش را نمی‌نویسم. عرق از سر رویش جاری است. شانس می‌آورم که برق هم می‌رود. بنابراین کاری هم ندارد. این روزها، روزهای بی‌برقی گیلان هم هست.

 

عضو شورا می‌گوید:« ماجرا از روز چهارشنبه شروع شد. مرحوم با جوانان روستای کناری درگیر شده بود و با ماشین پدرش به یکی از آنها زد. همان روز از روستای کناری برای دعوا آمدند. ولی اهالی سیدمحله اجازه ندادند دعوای گروهی شکل بگیرد. ولی در کل مرحوم حالی خوبی نداشت و صبح روز بعد به اذیت و آزار اهالی روستا پرداخت. روی یک از پیرمردها آب جوش ریخت. چند نفر دیگر را هم زد. من همزمان با پدرش به صورت تلفنی در ارتباط بودم. آنها هم نگران بودند. گاهی از لحاظ روانی به هم می‌ریخت. پدرش با توجه به وضعیت به ما گفت که از پسرش شکایت کنیم تا آنها بازداشتش کنند و در ادامه به کسی آسیب نرساند. پلیس هم به دلایلی که نمی‌دانیم ترجیح می‌داد درگیر نشود. شاید چون محیط کوچک است. می‌گفتند بگذارید شنبه. ما هم به هر کجا که می‌توانستیم از پلیس گرفته تا نهادهای نظارتی تماس گرفتیم. تا راضی شدند و از کلانتری به در خانه مرحوم رفتند. مرحوم گفته بود کار دارد و دو ساعت دیگر خودش به پاسگاه می‌رود. آنها هم قبول کرده بودند. دیگر روستاست قواعدش با شهر فرق می‌کند. شاید هم چون او را می‌شناختند می‌خواستند درگیر نشوند. این وسط میرموسوی دوباره یک دختر بچه ۱۲ ساله را در خیابان می‌زند. دوباره به پاسگاه رفتیم و با اصرار شکایت کردیم که آقا این را بگیرید. دوباره آمدند و این بار مرحوم بدون مقاومت و با یک نخ سیگار سوار ماشین پلیس شد و رفت. بهش دستبند هم نزدند. میرموسوی ورزشکار و بوکسور هم بود. وقتی از پاسگاه به روستا برگشتم. رییس پاسگاه زنگ زد که برگرد این پسره ما را بیچاره کرده. وقتی برگشتم دیدم میرموسوی با نیروهای پاسگاه درگیر شده و تا وقتی دستبند به دست و پایش بخورد همه را کتک زده است. هر کدام از عوامل نیروی انتظامی یک گوشه‌ای افتاده بود. توی پاسگاه آنقدر گاز اشک آور زده بودند که نمی‌شد نفس کشید. کلی هم شوکر زده بودند تا آرامش کنند. من با میرموسوی صحبت کردم که آرام باشد و حتی از او خواستم از پدر آن دختر عذرخواهی کند. که دوباره یک حرف زشت زد و گفت باز هم کارش را تکرار می‌کند.

آخرین بار همان بود ساعت نه ده شب. وقتی به خانه برگشتم اهالی زنگ زدند که نزدیک خانه میرموسوی آتش‌سوزی شده و ماشین پدرش را که دست خودش بود آتش زدند. خانه را هم مثل اینکه سنگ باران کرده بودند. وقتی رسیدم کسی آنجا نبود. هیچ کدام از اهالی هم انجام این کار قبول نکردند و ما امروز هم نمی‌دانیم چه کسی این کار را کرده است. حتی از روستای کناری هم که دعوا کرده بود پرسیدیم. آنها هم قبول نکردند. بهرحال بعدش دیگر ما از حال میرموسوی خبر نداشتیم. پدرش هم لحظه‌ به لحظه ماجرا را از طریق موبایل از من پیگیری می‌کرد. تا اینکه فردایش یکباره خبر دادند میرموسوی فوت کرده است. باورمان نمی‌شد. از اینجا به بعد را نمی‌دانیم که در پاسگاه ناصرکیاده چه اتفاقی برایش افتاده یا وقتی به آگاهی لاهیجان برده شده است این بلا سرش آمده است. می‌گفتند یکی از افرادی که در لاهیجان بوده قبلاً با مرحوم درگیری داشته است. همین قدر می‌دانم».

 

سخنگوی غیررسمی روستا کامل و واضح ماجرا را آنطور که خودش می‌دانست توضیح داد. نسبت به بقیه روایت‌ها حداقل در ظاهر کامل‌تر بود. با چند نفر دیگر که صحبت کردیم هم حرف‌هایی نزدیک به همین روایت را تکرار کردند.

 

هنوز کسی قتل را قبول نکرده و شنیده‌ها حاکی است که متاسفانه در بخشی از پاسگاه دوربین مداربسته وجود نداشته، این اتفاق افتاده است.

توقف روایت‌های رسمی

 

براساس دستور شورای تامین استان گیلان، هیچ یک از مسئولان استان به غیر از دادستان اجازه مصاحبه ندارند. همچنین قرار شده اخبار فقط از طریق سایت متعلق به قوه قضاییه منتشر شود.

 

خانواده مرحوم هم از روز اول تمایلی به صحبت و مصاحبه با هیچ کسی نداشتند ولی گفته می‌شود برای پیگیری ماجرا و برخورد با مسببین مصمم هستند. فرمانده کل نیروی انتظامی با پدر مرحوم تماس گرفته و فرمانده نیروی انتظامی استان هم با پدر مرحوم دیدار داشته است و ضمن ابراز همدردی قول دادند که موضوع با دقت بررسی و نتیجه به اطلاع مردم خواهد رسید.

 

نقش دولت و فراجا

 

برخلاف برخی ماجراهای قبلی این بار وزارت کشور خیلی زود وارد شد و با دستور رییس جمهور هیات تحقیق و بررسی برای این ماجرا فرستاده شد. گفته می‌شود که نتیجه تحقیقات این هیئت در گزارشی به رئیس‌جمهور و مردم ارائه خواهد شد. نیروی انتظامی هم با بازداشت پنج نفر از ماموران خاطی و برکناری فرمانده نیروی انتظامی لاهیجان مسئولیت اشتباه در این ماجرا را پذیرفته است. هر چند هنوز در بیانیه‌ها تکمیل ماجرا را به آینده موکول کردند.

 

به نظر می‌رسد با توجه به تجربه ماجرای مرحوم امینی افکار عمومی در چنین موضوعاتی حساسیت بالایی دارد. هماهنگی دستگاه‌ها کمک زیادی به حل مسئله می‌کند؛ به نحوی که هم حقی از کسی ضایع نشود و هم فتنه‌انگیزی‌های جریانات ضدایران تکرار نشود. برای پلیس هم باید اقتدار و اعتماد در بین مردم به یک اندازه مهم باشد.

 

در این میان آسیب‌شناسی ماجراهای مربوط به پلیس هم نکته‌ای است که ضروری است دنبال شود؛ از یک طرف فشارهای سنگین به نیروی انتظامی و بستن دستان پلیس در موارد مختلف سبب می‌شود که عملاً این نیروی انتظامی در بعضی موارد از کار بیفتد و حتی تعداد قابل توجهی از آنها شهید شوند؛ و از سوی دیگر برخی عدم نظارت‌ها و یا نواقص در پروتکل‌ها و روندها هم موجب می‌شود که اتفاقات غیرقابل دفاعی بعضاً بیفتد. اتفاقاتی که اگرچه تعداد آنها قابل توجه نیست، اما برای همین مقدار اندک هم باید فکری کرد.

 

وقتی به سمت لاهیجان برمی‌گشتیم. آفتاب هنوز بالای سرمان بود و جیرجیرک‌ها با تمام توان توی شالیزارها سروصدا می‌کردند.

انتهای پیام/

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 2 در انتظار بررسی : 2 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

رفتن به نوار ابزار