کد خبر : 52555
تاریخ انتشار : شنبه 24 خرداد 1399- 51: 16

ماجرای هم‌کلامی شهید امنیت با رهبر انقلاب/ شهید عشوری امضای شهادتش را از سرور شهیدان گرفت

ماجرای هم‌کلامی شهید امنیت با رهبر انقلاب/ شهید عشوری امضای شهادتش را از سرور شهیدان گرفت

والدین شهدا تمام تلاش خود را در تربیت دینی و انقلابی فرزندشان صرف کردند تا در راه اقتدار و اعتلای اسلام و نظام نقش‌آفرینی کنند و از این طریق دینشان را با عالی‌ترین درجه به اسلام ادا کردند.

به گزارش گیلانستان،انقلاب اسلامی پس از سال‌ها مجاهدت، ایثار و فداکاری به رهبری حضرت امام خمینی (ره) و همت مردم سرافراز ایران به پیروزی رسید و امروز این نهال که با خون پاک شهدا آبیاری شده به درخت تنومندی تبدیل‌شده و توانسته بسیاری از معادلات دنیا را به هم بزند این از دستاوردهای انقلاب اسلامی است.

وجود مردان شجاع و جوانان دلاور و فداکاری که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی تا امروز در دفاع از ارزش‌ها و آرمان‌های اسلامی در مقابل دشمنان سینه سپر کردند و ایستادند و با خون خود سند افتخاری برای اسلام و ملت شدند.

شهدا نمونه‌ترین بندگان مخلص خدا هستند بلد بودند که چگونه خدای یگانه را بندگی کنند و به کمالات برسند این عزیزان در قبال خدا ایثار کرده و خود را نادیده گرفتن و در معرض نابودی و خطر قرار دادند تا به این مقام الهی رسیدند ماندگاری اسلام مرهون فداکاری شهدا است که سرمایه جان خویشتن را به بهای اندک دنیا نفروختند.

شهید حسن عشوری از شهدای امنیت کشور است که با جان‌نثاری و مبارزه خود در برابر تکفیری‌هایی که چنگ به قلب اسلام ناب محمدی (ع) زده بودند، بار دیگر ارزش‌های والای انسانی را به تصویر کشید.

۲۴ خرداد سال ۱۳۹۶ برای مردم گیلان یادآور روزی است که این شهید والامقام با زبان روزه به دست شقی‌ترین مخالفان اسلام به آرزوی همیشگی خود رسید.

پسرم در شهدا چیزی می‌دید که من نمی‌دیدم

مادر شهید بسیجی کربلایی حسن عشوری در گفت‌وگو  با خبرنگار فارس در شهرستان رودسر با بیان اینکه شهید بزرگوار همیشه در مسیر دین و عاشق ولایت بود، اظهار کرد: حسن آقا از کودکی با من و پدرش به مسجد، جلسات قرآنی و هیئت‌های مذهبی می‌آمد و با معنویت الهی و مکتب ائمه اطهار (ع) رشد کرد و از سن کم نمازخواندن و روزه گرفتنش را آغاز و باتربیت اسلامی آشنا شد.

پدر شهید عشوری از جانبازان و رزمندگان جنگ تحمیلی است خانم سلیمانی با بیان اینکه ارتباط نزدیک و صمیمی بین شهید بزرگوار و پدرش وجود داشت، افزود: چون در خانه انباری نداریم لوازم اضافی را در پشت‌بام خانه نگه‌داری می‌کنم حسن آقا وقتی کودک بود با رفتن به پشت‌بام و جستجو لای وسایل اگر چیزی از یادگاری‌های دوران دفاع مقدس پدرش را پیدا می‌کرد جوری داد می‌زد و ذوق می‌کرد که انگار گنجی پیداکرده عشق این را داشت که اتاقش را با یک سربند، چفیه یا عکس شهید تزئین کند همین چند سال اخیر به یاد دارم که برای یادواره شهید املاکی رفته بود وقتی برگشت دیدم عکس شهید را با خود آورده تا به دیوار اتاقش بچسباند چون تازه خانه را نقاشی کرده بودیم مانع شدم مبادا چسب رنگ دیوار را بکند وقتی برای نماز صبح بیدار شد سرحال ندیدمش فکر کردم کسالتی دارد از حالش جویا شدم گفت حضرت آقا دیشب به خوابم آمده و مرا به خاطر نچسباندن عکس شهید بر دیوار اتاقش مورد بازخواست قرار داده، دیدم از این مسئله خیلی ناراحت‌ است که گفتم هر کاری دوست داری بکن دیگه مانع نمی‌شوم پسرم در شهدا چیزی می‌دید که من نمی‌دیدم.

گریه شهید عشوری با خواندن وصیت‌نامه شهدا

 حسن آقا دل‌بستگی شدید به شهدا داشت به‌طوری‌که خانم سلیمانی می‌گوید ” این شهید از کودکی دوست داشت عکسی، وصیت‌نامه‌ای یا خاطره‌ای از شهدا را بشنود در مورد همه شهدا جستجو می‌کرد و علاقه داشت شهدا را بشناسد تا اینکه اواخر جوری شده بود که با خواندن وصایای شهدا گریه می‌کرد و می‌گفت چشیدن شهادت فرق دارد و تأکید می‌کرد که «مامان تو باید مثل مادر وهب باشی» می‌گفتم پسر این چه حرفیه که می‌زنی من کجا مادر وهب کجا، من صبرم کم است آن‌قدر در گرفتاری‌های دنیوی ذوب‌شده‌ام که دیگر توانی برایم باقی نمانده تا فرزندم را در راه اسلام فدا کنم.

مخالفت با رفتن حسن آقا به سوریه

شهید عشوری عاشق اهل‌بیت (ع) و تابع ولایت بود بارها خواست که برای دفاع از حریم دختر فاطمه (س) راهی سوریه شود اما مادرش مانع می‌شد در این رابطه مادر شهید گفت: عاشق اهل‌بیت (ع) هستم فرزندانم را از کودکی با ائمه آشنا کردم اما وابستگی شدیدی که به حسن آقا داشتم و به بهانه اینکه باید عصای دست پیریم باشد با رفتنش به سوریه موافقت نکردم همیشه از این قضیه ناراحت بود پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه در تربیت‌معلم قبول شد به‌رغم همه تلاش‌های من شهید نپذیرفت که در این حوزه وارد شود، چون نتوانست به سوریه برود داوطلبانه برای کار و ادامه تحصیل به زاهدان منتقل شد اما نتوانستم دوری فرزندم را تحمل کنم و دل‌شوره مادرانه موجب شد تا سخت بیمار شوم گاهی سعی می‌کردم با وسایلش خودم را آرام کنم وقتی از حالم می‌پرسید چیزی نمی‌گفتم که دوری تو مرا از پا درآورده است.

پسرم بیمه کریم اهل بیت (ع) بود

 این مادر شهید با تعریف قربت و گمنامی پسرش و اینکه از کودکی بیمه امام حسن (ع) بود یکی از خواب‌های قبل از شهادت فرزندش را اینگونه تعریف کرد ” شبی خواب بقیع را دیدم با سلام دادن به امام حسن مجتبی (ع) ازش خواستم که دست پسرم را بگیرد و حفظش کند صدای گریه‌ای شنیدم دیدم حسن آقا است که کنار بقیع نشسته و از شدت گریه چشم‌هایش قرمز شده در این حین داعشی ها حمله کردند من هول شدم و فرار کردم دیدم پسرم را جا گذاشتم با بی‌تاب خواستم که برگردم اما حسن آقا توسط داعشی ها دستگیر شده بود درحالی‌که غرق در عرق بودم از خواب پریدم.”

خودم ندانسته برای شهادتش دعا کردم

 خانم سلیمانی با بیان اینکه حسن آقا از کودکی به دنبال انجام واجبات و در ادامه به مستحبات و احتیاط رسیده بود و همیشه یک استاد تمام‌عیار برایم بود، گفت: “شبی با این تصور که نماز صبحم قضا شده با اضطراب از خواب بیدار شدم دیدم هنوز نیمه‌شب است و ایشان در حال سجده گریه می‌کند وقتی حضورم را احساس کرد گفت «دعای مادر مستجاب است برایم دعا کن تا خداوند آرزویم را بدهد» فکر کردم حتماً به دنبال چیزهای دنیوی مانند ارتقای پست یا رضایت دختری برای ازدواج است بنابراین با احساس مادرانه از ته دل از خدا خواستم تا حوائجش را برآورده کند و به مرادش برسد غافل از اینکه من نفهمیدم که برای شهادت پسرم دعا کردم این اواخر هم تأکید داشت «مامان بیا از هم جدا شیم» من همه آنچه را که خداوند به من نشان می‌داد درک نمی‌کردم.

مادر شهید عشوری با اشاره به اینکه فرزندش آرزویی جز شهادت و وصال با معبود را نداشته و این راه را با ایمان و اعتقاد قلبی‌اش انتخاب کرده است، تصریح کرد: پس از به شهادت رسیدن حسن آقا خیلی بی‌قرار و دل‌تنگ بودم تا اینکه برنامه زیارت مقام معظم رهبری نصیب ما شد حرف‌های زیادی داشتم که با حضرت آقا بزنم اما نورانیت وجود مبارکش بخشی از دردهایم را کاهش داد و عکس شهید حسن را که در دستم بود به زیر پایشان انداختم گفتم کاش پسرها داشتم و در راه اسلام و شما فدا می‌کردم تازه آن روز به یاد خاطره‌ای از کودکی شهید حسن افتادم حضرت آقا در سفری که به استان گیلان داشتند حسن آقا پیاده با بسیجیان از رودسر تا رشت رفته بود وقتی به خانه برگشت از من پرسید «مامان چرا نیامدی» گفتم رفته بودم سر زمین کشاورزی گفت «اگر آن نور را امروز می‌دیدی هرگز به خودت اجازه نمی‌دادی که از دیدنش محروم شوی».

استمداد معنوی از شهدا برای برآورده شدن حاجات

شهید عشوری تا زنده بود همیشه خود را بدهکار شهدا و خانواده‌های آن‌ها می‌دانست معتقد بود که این‌ها بودند که برای حفظ و اعتلای نظام جمهوری اسلامی همه‌چیز خود را فدا کردند تلاش می‌کرد تا در مسیر شهدا گام بردارد وصیت کرده بود پس از شهادتش او را در کنار مزار مطهر شهید آقاجانی در ماچیان به خاک بسپارند در رابطه با دل‌بستگی شدید حسن آقا به شهدا و استمداد معنوی از آن‌ها، خانم سلیمانی با ذکر خاطره‌ای به نقل از مادر شهید آقاجانی می‌گوید: “این مادر شهید برایم تعریف کرد چند سال قبل از شهادت حسن آقا و بدون اینکه پسرتان را بشناسم چند بار که برای فاتحه‌خوانی بر سر مزار شهیدم می‌رفتم جوانی را می‌دیدم که در کنار قبرش نشسته و گریه می‌کند نمی‌دانستم کیست روزی از نام و نشانش پرسیدم درحالی‌که صورتش را در دستان خود گرفته بود و گریه می‌کرد فقط گفت حاج خانم از پسرت بخواه تا برایم دعا کند که من به آرزوی شهادت برسم اول جدی نگرفتم اما پس از شهادت پسرت وقتی عکسش را دیدم تازه فهمیدم کیست و چگونه قیامت خود را خریداری کرده است.”

 بسیجی شهید کربلایی حسن عشوری در تاریخ ۲۴ خردادماه سال ۱۳۹۶ مصادف با ۱۹ ماه مبارک رمضان در درگیری با گروهک تکفیری انصار الفرقان چابهار به شهادت رسید و طبق وصیت‌نامه خودش پیکر شهید در کنار مزار شهید عاشورایی غلامرضا آقاجانی که حدود ۱۸ سال قبل از شهادتش به لقاءالله پیوسته بود در آستان مقدس ماچیان از شهرستان رودسر به خاک سپرده شد و از دیگر وصایای این شهید است که به‌هیچ‌وجه تا زمان پیدا نشدن قبر مطهر حضرت زهرا (س) برایش سنگ‌قبر تهیه نکنند.

انتهای پیام/فارس

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

رفتن به نوار ابزار