کد خبر : 481
تاریخ انتشار : جمعه ۲۶ تیر ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۸

«بیگلو» کسی که انگار ستونهای عرش روی اندام او استواربود!

«بیگلو» کسی که انگار ستونهای عرش روی اندام او استواربود!

«میثم» چه معصومانه سخن می گفت! آن قیافه و اینهمه افتادگی ؟! خوشه خوشه ی کلامش مژده وصل می داد . انگار ستونهای عرش روی اندام او استواربود وقتی که از خدا و حسین(ع) و ارزشهای انقلاب می گفت…

به گزارش در گیلان، آنقدر در بین فرماندهان و رزمندگان استانهای گیلان،مازندران و گلستان شهره بود که بعد شهادت اش مهمترین پادگان لشکر ویژه ۲۵کربلا در منطقه عمومی استان خوزستان (شهرستان اهواز) را به پاس دلاوری ها و رشادت هایش به نامش مزین کنند.
سردار رشید  “شهید(هرمز) میثم محمد بیگلو” را از ۳۱شهریور۵۹ و از آغازین ساعات تجاوز ارتش بعث عراق به خاک مقدس مان می شناختم.
از شهرستان رودسر  برای اعزام به جبهه شب هنگام خود را به مرکز استان گیلان شهرستان رشت رساندیم؛ نا آشنای شهر بودیم و خود را پرسان پرسان به پل عراق رشت که آنروزها مرکزسپاه استان آنجا قرار داشت معرفی کردیم.پس از استراحتی کوتاه چشمان پرسشگرم دنبال راد مردی می گشت تا در رکاب اش فنون نظامی مشق کند . در ضلع جنوبی ساختمان فرماندهی و کنار آشپزخانه(آن روز) اطاقکی بود برای تعلیمات نظامی ،۵۰-۶۰نفری می شدیم که صبح علی الطلوع بعد چند بار دواندن دور موانع  نظامی و آموزشی حاشیه رودخانه پل عراق و پس از صرف نا چیز! صبحانه ما را داخل اطاقک بردند.حس نوجوانی ام کنجکاوانه مربی آموزش نظامی ای را جستجو می کرد تا در کنار نام و هیبت اش آسوده خاطر باشیم . روزهای اولیه جنگ، ابهت مربیان آموزشی در نزد جوانان و نوجوانان بسیجی اگر بیشتر از فرماندهان نبود به واقع کمتر از آنها هم نبود….چند ده نفری به صورت  «ام پی تری» در اقاقک محل آموزش به انتظار نشسته بودیم که درب دولنگه آهنی باهم باز شد و قیامه مردی بلند بالا ،چهارشانه،با سرانگشتانی کشیده و استثنایی چشمان مان را خیره جمال خود کرد…هیبت اش بیست بیست بود ! از سر شوق و خیال؛ لحظه ای هزاربار قیافه اش را ورنداز می کردم. از خوشحالی روی زمین دو زانو نشستم. الان که خاطرات آنروزم را مرور می کنم «ورد» و «نجوای های» آنروزم حسرت زده ام می کند!اندگی گذشت،«بیگلو» لب به سخن وا کرد . بعد ذکر نام خدا، سلام و… صدای نازک و آرام و حلقه های کلامش آسمانی ام می کرد. «میثم» چه معصومانه سخن می گفت! آن قیافه و اینهمه افتادگی ؟! خوشه خوشه ی کلامش مژده وصل می داد . انگار ستونهای عرش روی اندام او استواربود وقتی که از خدا و حسین(ع) و ارزشهای انقلاب می گفت…!انگار سالها با همه دوست بود و یا آنها را می شناخت!

“بیگلو” سلیم النفس و خوش تینت بود به قیافه اش نمی خورد که اینقدر خوش خلق و باصفا باشد!  در حالات و حرکات میدان آموزش نظامی  هم اخلاق و کرامت نفس؛ از او دور نبود و اذیت های معمولی در حرکات آموزشی اش کمترین جایگاه را داشت و…

بعد چند روز فراگیری آموزش نظامی ما را برای تمرین تیراندازی به حاشیه کوههای اطراف «رستم آباد» بردند . پس از فراگیری فنون نظامی تاریخ ۵۹/۷/۵ ما را با استقبال بی سابقه مردم  وفادار رشت به جبهه های جنگ «سرپل»ذهاب اعزام کردند.

فرماندهی گروه ما را سردار شهید حاج محمود قلی پور برعهده داشت و شهید بیگلو هم در فرماندهی کمک اش می کرد.

بیگلو در جبهه هم طوری دیگر بود .در هنگامه رزم در دشت ذهاب و اطراف کوههای «گوره» از سلسله کوههای «دالاهو» هیبت و قدم های استوار ش به همه امنیت می داد.

۹۴/۴/۲۴سالروز شهادت رادمردی است که نام نیکویش پیوند دهنده دلهای مالامال از برادری بین همرزمان و دوستان و بسیجیان است.

سرداررشید اسلام هرمز(میثم) محمد بیگلو پس از حضوری چشمگیر در عملیاتهای مختلف سرانجام در ماه مبارک رمضان نام نیکویش بهمراه ۹۶شهید گرانقدر دیگر استان هم سفره ی خاصان گشت. یادش گرامی و خاطره اش جاودانه تاریخ….التماس دعا/ متقیان

 

 

۴۶۴۶۶۹_huGUakNn
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

رفتن به نوار ابزار