کد خبر : 4387
تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۹:۴۵

دوست دارم یک بار دیگر سجاد را ببینم و حلالیت بطلبم/ عشق او به مقام معظم رهبری مثال زدنی بود

دوست دارم یک بار دیگر سجاد را ببینم و حلالیت بطلبم/ عشق او به مقام معظم رهبری مثال زدنی بود

پدر شهید مدافع حرم گیلانی سجاد طاهرنیا می‌گوید: از شهادت سجاد ناراحت نیستم؛ تنها چیزی که من را ناراحت می‌کند این است که از وجود او به خوبی استفاده نکردم؛ دوست دارم یک بار دیگر او را ببینم و از او حلالیت بطلبم.

به گزارش درگیلان، وارد گیلان که می‌شوی عطر شهدا دامن‌گیرت می‌کند؛ جای جای این استان با یاد و خاطره و تصاویر نورانی شهدا مزین شده است و تلفیق سرسبزی و لطافت با تصاویر آسمانی شهدا، دل‌ها را به سوی آسمان روانه می‌کند.

شهر رشت مملو از عکس‌ها و بنرهایی است که امروزه حاکی از تصاویر غیور مردان آسمانی مدافعان حرم زینبی  است. فرشتگانی که انسان با خیره شدن به تصاویر آن‌ها احساس مسئولیت سنگینی در قبالشان می‌کند و پاسداری و ادامه دادن راهشان به مانند یک وحی در قلب و جان آدمی نفوذ می‌کند.

در روزهایی که برگ‌های تاریخ جهان اسلام به روزهای ملتهبی  رسیده است؛ روزهایی که عَلَم غیرت شیعه، مرزهای ایران، افغانستان، لبنان، سوریه و عراق را در هم شکسته است و در مقابل لجاجت و جهل زمان ایستاده است.

جوانان غیور گیلان زمین همانند دیگر سلحشوران ایران اسلامی نشان دادند که همواره عشق به شهادت میراثی است که تا ابد در جان و تن جوانان ما زنده است.

شهید سجاد طاهرنیا  از جمله جوانان غیور گیلانی بود که در تاسوعای حسینی 94 در دفاع از حرم حضرت زینب(س) در حین انجام مأموریت مستشاری در «حلب» سوریه به فیض شهادت نائل آمد.

از این شهید والامقام یک دختر و یک پسر به یادگار مانده است و شهید سجاد طاهرنیا  موفق به دیدار پسر بیست روزه  نورسیده خود نشد.

هوا بارانی است و هوای دل نیز بارانی است؛ برای دیدار با پدر بزرگوار این شهید راهی منزلشان می‌شوم. حس عجیبی دارم؛ جای جای کوچه‌ها و خیابان‌های محله پدری شهید با عکس‌های نورانی شهید طاهرنیا مزین شده است. چهره عرفانی شهید در جان و دل آدمی نفوذ می‌کند و به‌راستی چه مسئولیت سنگینی در قبال شهدا داریم. آیا می‌توانیم به‌درستی ادای دین کنیم؟

پدر شهید با افتادگی و روحیه‌ای عرفانی در بیرون از منزل منتظرم بود؛ حال می‌توان فهمید که منشاء روحیات عرفانی شهید طاهرنیا از کجا سر چشمه می‌گیرد.

وارد منزل که می‌شوی  صفا و سادگی تلفیق شده با تصاویر نورانی عکس‌های شهید دلت را آسمانی می‌کند.

پدر شهید سجاد طاهرنیا با غمی نهفته در دل و شهامتی وصف ناپذیر که برگرفته از افتخار آفرینی پسر شهیدش است سخن را آغاز می‌کند. سجادم در 23 فروردین سال 1364 در خیابان سردار جنگل رشت در بیمارستان آریا به دنیا آمد.

وی ادامه می‌دهد: سه فرزند دارم؛ یک دختر که همسرش پاسدار است و یک  پسر که طاها نام دارد. سجادم فرزند دوم خانواده است.

پدر شهید طاهرنیا با اشتیاقی وصف‌ناپذیر به وصف در مورد فرزند شهیدش می‌پردازد: من  در سال 61 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدم و از همان دوران سجاد نیز روحیه و منش اسلامی و پاسداری را فرا گرفت.

سجاد در دوران نوجوانی آشنایی کامل به مسجد و منبر داشت و از نوجوانی همراه با من در مراسمات مختلف مهدیه رشت و سخنرانی‌ها با اشتیاق و شور زیادی شرکت می‌کرد. سجاد از همان کودکی در سنین 8 سالگی علاقه خاصی به مسجد داشت و هنگامی که بزرگتر شد نیز در پایگاه بسیج مسجد صاحب الزمان(عج) محله یخسازی رشت که محل زندگیمان است فعالیت می‌کرد.

پدر شهید طاهرنیا با کشیدن آه عمیقی از دل می‌گوید: سجاد بسیار مهربان و خانواده دوست بود و به مال دنیا دلبستگی نداشت و علاقه فراوانی به کمک به افراد تهیدست داشت و در جوانی و نوجوانی الگو جوانان اطراف خود بود؛ ساده زیستی, عشق به ولایت و پاسداری از دین اسلام و آرمان‌های انقلاب, اصول اصلی زندگی او بود.

پدر شهید طاهرنیا با اشاره به اینکه شهید در قم ساکن بود افزود: سجاد در سال 87 ازدواج کرد و به خواسته خودش مراسم عقدش را در مسجد جمکران قم برگزار کردیم. او راضی نبود که برایش مراسم عروسی گرفته شود و تأکید داشت که اگه قرار است جشنی برگزار شود در مهدیه رشت این مراسم برگزار شود.

پدر شهید طاهرنیا سادگی در پوشش و قناعت را از اصول اخلاقی پسر شهیدش عنوان کرد و افزود: همیشه در پوشش و غذا کم خرج بود و قناعت در زندگی را موجب برکت می‌دانست و در تمام زندگی قناعت و ساده زیستی را پیش می‌گرفت.

پدر شهید ادامه داد: دو فرزند از سجاد برایمان به یادگار مانده است؛ یک دختر به نام فاطمه رقیه که 5 سال دارد و یک پسر به نام محمد حسین که 8 ماهه است.

با بردن نام محمد حسین 8 ماهه اشک از چشمان پدر شهید سرازیر می‌شود؛ با سوزی برگرفته از دل می‌گوید: سجادم محمدحسین را ندید و در زمانی که محمد حسین 15 روزه بود به شهادت رسید.

پدر شهید طاهرنیا با بیان اینکه  سجاد یک نیروی زبده و آموزش دیده عملیاتی بود گفت: کارهای او همیشه زبانزد مسئولان و فرماندهانش بود. روحیه کاری قوی و حس مسئولیت پذیری داشت و تا هنگامی کارش به اتمام نمی‌رسید محل کارش را ترک نمی‌کرد. در اکثر اوقاتی که  با منزلش در قم تماس می‌گرفتم همسرش می‌گفت که هنوز در محل کار است و به خانه نیامده.

پدر شهید می‌گوید: روحیه شهادت طلبی در سجاد به وضوح پیدا بود به گونه‌ای که فرماندهان و دوستانش به شوخی از او می‌خواستند که از آن‌ها فاصله بگیرد و به او می‌گفتند که چهره‌اش نورانی است و اگر کنار ما قرار بگیری ممکن است ترکشی به ما اصابت کند.

پدر شهید طاهرنیا ادامه می‌دهد: سجاد از سال 84 تا 94 بیشتر لحظاتش را در مأموریت عراق، سیستان و بلوچستان و شهرهای دیگر سپری کرد و هنگامی که قرار بود به آخرین مأموریتش برود با تماس تلفنی از من و خانواده خداحافظی کرد و در 14 مهر 94 عازم سوریه شد.

وی با اشاره به اینکه سجاد در اول آبان 94 مصادف با روز تاسوعای حسینی به شهادت رسید افزود: روز عاشورا هم گذشته بود اما من از شهادتش اطلاعی نداشتم.

روز بعد از عاشورا در زمین کشاورزی‌ام در روستا مشغول کار بودم که آقای اسماعیل عموزاده  جانشین روابط عمومی سپاه قدس گیلان با من تماس گرفت و گفت که با من کاری دارند و مدام از گفتن اصل جریان طفره می‌رفت؛ من به‌دلیل کار بر روی زمین به ایشان گفتم که شرایط دیدن ایشان را ندارم.

پدر شهید ادامه می‌دهد: حدود یک ربع بعد از تماس آقای عموزاده، آقای رمضانی دوست دیگرم با من تماس گرفت و او نیز از من پرسید که به خانه نمی‌آیی؟ مدت کمی گذشت  باز هم تلفن همراهم  زنگ خورد و به من گفتند که نزدیک ماشینت در روستا هستیم و از این که چطور ماشینم را پیدا کردند کاملا تعجب کردم و اضطرابی عجیب به سراغم آمد.

پدر شهید طاهرنیا با سوزی جانگداز سخنان خود می‌گوید: هنگامی که از زمین کشاورزی به سمت ماشین می‌آمدم به‌خاطر اضطراب شدید هیچ متوجه مسیر نبودم و در آن لحظات اصلا”به یاد سجادم نبودم و یک لحظه نگران دامادم که او نیز پاسدار و در مأموریت بود شدم.

پدر شهید با دیدگانی اشک آلود ادامه می‌دهد: هنگامی که به نزدیک ماشینم رسیدم آقایان عموزاده، رمضانی و مطلق در آن جا حضور داشتند و من سوار ماشین آن‌ها شدم. آقای عموزاده به آرامی به من گفت که گویا سجاد مجروح شده است و باید به تهران برویم؛ در همان لحظه دوباره تلفن همراهم زنگ خورد و یکی از دوستانم در پشت تلفن  شهادت سجاد  را به من تسلیت گفت و بعد از اینکه تماس به پایان رسید موضوع را از آقای عموزاده سؤال کردم  و او مرا در آغوش گرفت و گفت که سجاد آسمانی شده است.

صحبت از شهادت پسر که شد اشک از چشمان پدر همانند سیل جاری شد و گفت: محمد حسین فرزند دوم سجاد در زمان شهادتش حدودا 15 روزه بود و سجاد هنگام تولد محمد حسین به گفته خودش در حرم حضرت رقیه(س) بود.

پدر شهید طاهرنیا درحالی که سیل اشک دیدگانش را با دستان خود پاک می‌کرد ادامه داد: از شهادت سجاد ناراحت نیستم و خوشحال نیز هستم؛ تنها چیزی که من را ناراحت می‌کند این است که از وجود او به خوبی استفاده نکردم و دوست دارم یک بار دیگر او را ببینم و از او حلالیت بطلبم.

پدر ادامه می‌دهد: عشق، علاقه و ارادت سجاد به مقام معظم رهبری مثال زدنی بود و پشتیبانی از ولایت یک اصل در زندگی او محسوب می‌شد. سجاد  همواره به فرزندان و همسرش سفارش می‌کرد که پشتیبان ولایت فقیه باشند.

پدر شهید طاهرنیا ادامه داد: سجاد همیشه نمازش را اول وقت می‌خواند و زیارت عاشورا در برنامه هر روز او قرار داشت و هنگامی که در ایام تعطیلات نزد ما می‌آمد تا زانو خم می شد و دست من و مادرش را می‌بوسید.

فرازی از وصیت‌نامه شهید سجاد طاهرنیا:

از فرماندهان خواهش می‌کنم اگر خداوند توفیق شهادت را نصیبم کرد و در صورتی‌که پیکرم نزد دشمنان اسلام افتاد به هیچ وجه حتی اندکی از پول بیت المال را خرج بنده حقیر نکنند.

/خبرگزاری تسنیم

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

رفتن به نوار ابزار