کد خبر : 41489
تاریخ انتشار : پنجشنبه 14 شهریور 1398- 10: 11

در شب پنجم کربلا چه گذشت؟ زهیر: شهادت با حسین (ع) بهتر از زندگی جاودان

در شب پنجم کربلا چه گذشت؟ زهیر: شهادت با حسین (ع) بهتر از زندگی جاودان

زُهِیر بن قین بجلی از یاران کوفی امام حسین (ع) و از بزرگان قبیله بجیله بود و به واسطه حضور در جنگ‌ها و فتوحات بسیار، جایگاه رفیعی به دست آورده بود، زهیر از هواداران عثمان بود، در سال ۶۰ هجری هنگامی که با خانواده خود از حج برمی‌گشت با کاروان امام حسین (ع) که راهی کربلا بود برخورد کرده و در اثر این دیدار از طرفداران او شده و همراهش به کربلا رفت.

به گزارش گیلانستان خداوندا از تو امان می‌خواهم روزی که ستمکار می‌گزد هر دودستش را و می‌گوید ای‌کاش همراه پیامبر (ص) راه خدا را انتخاب می‌کردم. (مناجات امیرالمؤمنین (ع).)

من الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی/ حبیب رفت به میدان، چه رفتنی! چه قیامی!

زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی/ به کاروان شهیدان نینوا برسی

و من از علی (ع) آموختم محب حسین (ع) بودن را، من از عاشقانه‌های پدر، پسر را شناختم و آموختم فضل و حکمت این خاندان مانا و مثال‌زدنی است، آموختم وقتی حضرت امیر (ع) سر در چاه فرومی‌کرد و فریاد دل‌تنگی می‌زد، به کدامین غم دنیا دچار بود، این نگرانی و دل‌زدگی از دنیای نامردمی از چه بود که امیر امیران عالم را گرفتار غمی شبانه کرد، غمی که جز قعر چاه شنوای زاری‌اش نبود.

از یاران علی (ع) آموختم که عاشق این راه شدن و جان درگرو ولایت گذاشتن به سن و سال بستگی ندارند می‌توان ۶ ماهه بود و در راه ولایت سر داد، می‌توان ۷۵ ساله بود اما کهولت و فرتوتی را مانع وصال به بارگاه دوست نداست و جانانه از این حریم دوست‌داشتنی دفاع کرد.

حسین جان؛ تو چه کرده‌ای که این‌گونه عالم و آدم را هوایی دوست داشتنت کرده‌ای، تو چه کرده‌ای که هنوز این راه پویا است و هرلحظه یاد تو عاشورایی در دل می‌آفریند که مشتاق شهادت را بی‌قرار عاشقی در نینوای عشق ولایت می‌کنی.

چقدر رقت‌انگیز است نبودن در رکاب تو، کاش بودیم و در رکاب تو، پیش پای زُهِیر و حبیبت از اهل‌بیت نازنینت دفاع می‌کردیم، کاش بودیم و لایق رفاقت و دوستی با شما می‌شدیم؛ حبیب می‌شدیم و زُهِیر، کاش روسیاهی ما از گناه و شرمساری نبود و می‌توانستیم کاکا سیاه رفیقت باشیم، جون باشیم و دوستمان داشته باشی و برای بخشایشمان دعا کنی.

زُهِیر، الگوی عاشقی کربلا

زُهِیر بن قین بجلی از یاران کوفی امام حسین (ع) و از بزرگان قبیله بجیله بود و به‌واسطه حضور در جنگ‌ها و فتوحات بسیار، جایگاه رفیعی به دست آورده بود، زهیر از هواداران عثمان بود، در سال ۶۰ هجری هنگامی‌که با خانواده خود از حج برمی‌گشت با کاروان امام حسین (ع) که راهی کربلا بود برخورد کرده و در اثر این دیدار از طرفداران او شده و همراهش به کربلا رفت.

زهیر، الگوی عاشقی کربلاست، او تا چند روز پس از شروع محرم، از دیدار حسین (ع) هراس داشت، اما پس‌ازآن که به خیمه امام گام نهاد، هراسش به عشقی جاودانه بدل شد، بارقه نگاه حسین (ع) چنان در جانش اثر کرده بود که از همه هستی خود گذشت و از دنیا گسست، او در این راه چنان پیش رفت که به یکی از فرماندهان سپاه آن حضرت تبدیل شد.

وفاداری زهیر به‌جایی رسید که در شب عاشورا به امام حسین (ع) گفت: اگر هزار بار در راه تو کشته شوم و دوباره زنده شوم دست از تو برنمی‌دارم…

وفاداری زهیر به‌جایی رسید که در شب عاشورا به امام حسین (ع) گفت: اگر هزار بار در راه تو کشته شوم و دوباره زنده شوم دست از تو برنمی‌دارم؛ در هنگام شهادت او در ظهر عاشورا، امام حسین (ع) به بالین او آمد و فرمود: ای زُهِیر خداوند تو را در پیشگاه قرب خود قرار دهد و دو قاتل تو را لعنت کند.

زُهِیر سپر بلای حسین (ع)

زُهِیر همراه با سعید بن عبدالله حَنَفی هنگام نماز ظهر در برابر امام حسین (ع) ایستاد و خود را هدف تیر و نیزه‌ها قرارداد تا حسین (ع) به همراه اصحاب، نماز خود را خواندند، پس از نماز زُهِیر برای بار دوم عازم میدان جنگ شد و به دست کثیر بن عبدالله شَعبی و مهاجر بن اُوس تَمیمی به شهادت رسید.

عصر روز تاسوعا، هنگامی‌که لشکریان عمر بن سعد به‌سوی خیمه‌های اهل‌بیت امام حسین (ع) هجوم آوردند و قصد آغاز جنگ داشتند، امام (ع) از برادرش عباس (ع) خواست که نزد آنان رفته و ببیند هدفشان چیست و چه می‌خواهند.

حضرت عباس (ع) با حدود بیست نفر از یاران امام (ع)، ازجمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر، نزد سپاهیان دشمن آمده پرسید که چه قصدی دارند؟

حبیب و زهیر پاسخ دادند: به ما فرمان داده‌شده درصورتی‌که تسلیم حکم ابن زیاد نشوید، با شما پیکار کنیم، حضرت عباس (ع) فرمودند: فرصت دهید تا مقصود و پیام شمارا به اطلاع اباعبدالله (ع) برسانم، آنان پذیرفتند و منتظر جواب ماندند.

حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین از فرصت استفاده کرده و به نصیحت سپاهیان عمر سعد پرداختند، حبیب آنان را از کشتن عترت پیامبر (ص) و یاران آن‌ها نهی کرد.

عزره بن قیس یکی از افراد عبیدالله بن زیاد خطاب به حبیب گفت: تا می‏توانی خودستایی کن! زهیر بن قین در پاسخش گفت: «ای عزره خداوند او را پاکیزه و هدایت کرده؛ از خدا بترس و بدان که من خیرخواه توأم، تو را به خدا مبادا از کسانی باشی که گمراهان را بر کشتن جان‌های پاک یاری دهی.»

به خدا سوگند من هرگز به حسین بن علی (ع) نامه‌ای ننوشتم و فرستاده‌ای نزدش نفرستادم و هرگز به او وعده یاری ندادم، اما خداوند خواست و مسیر راه، من و او را باهم یکجا گردآورد.

عزره گفت: ای زهیر، تو که شیعه این خاندان نبودی و طرفدار عثمان بودی! زهیر گفت: «آیا اینکه اکنون در کنار حسینم، برایت کافی نیست که بدانی من پیرو این خاندانم؟! به خدا سوگند من هرگز به حسین بن علی (ع) نامه‌ای ننوشتم و فرستاده‌ای نزدش نفرستادم و هرگز به او وعده یاری ندادم، اما خداوند خواست و مسیر راه، من و او را باهم یکجا گردآورد، چون او را دیدم و یاد رسول خدا (ص) و منزلت حسین نزد او افتادم و دانستم که سوی دشمن خویش و حزب شما می‌رود آنگاه مصلحت چنین دیدم که یاری‌اش دهم و در حزب او باشم و جان خویش را برای آنچه شما از حق خدا و رسول (ص) ضایع کردید سپر جانش گردانم.»

حبیب یار دیرین سبط پیامبر (ص)

حبیب ابن مظاهر اَسَدی چهارده سال پیش از هجرت پیامبر اسلام (ص) در خاندان بنی اسد در یمن به دنیا آمد، سال نهم هجری با خانواده‌اش به مدینه آمد و در آنجا ساکن شد، حبیب از کسانی بود که برای حسین بن علی (ع) نامه نوشت و هنگامی‌که مسلم بن عقیل به کوفه وارد شد، در منزل مختار به حمایت از او سخن گفت؛ آن‌ها پس از خیانت کوفیان به سمت کربلا رفته و با او همراه شد، این یار دیرین سرانجام پس از رشادت‌های فراوان در ظهر عاشورا و در سن ۷۵ سالگی به شهادت رسید.

حبیب مردی عابد و باتقوا و حافظ کل قرآن کریم بود و هر شب به نیایش و عبادت خدا می‌پرداخت، به فرموده امام حسین (ع) در هر شب یک ختم قرآن می‌کرد، زندگی پاک و ساده‌ای داشت، آن‌قدر به دنیا بی‌رغبت بود و زهد را سرمشق زندگی خود قرار داده بود که هرچقدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان داده شد نپذیرفت و گفت: «ما نزد رسول خدا (ص) عذری نداریم که زنده باشیم و فرزند رسول خدا (ص) را مظلومانه به قتل برسانند.»

شهید ۷۵ ساله کربلا

چهره بارز «حبیب» همیشه در تاریخ مانند خورشیدی تابان، درخشیده و می‌درخشد، چراکه او از اصحاب پیامبر گرامی اسلام (ص) به‌حساب می‌آمد و از آن حضرت حدیث‌های زیادی شنیده بود از سوی دیگر، شرکت او در سن ۷۵ سالگی در نهضت نورانی کربلا و دفاع از حریم ولایت از صحنه‌های پرشکوه و نورانی زندگی سرشار از معنویت او است.

پس از شهادت امام حسن (ع)، شیعیان به امام حسین (ع) نامه نوشته، آن حضرت را به قیام علیه معاویه دعوت کردند، نخستین نامه در خانه «سلیمان بن مریم خزاعی» که از شیعیان مخلص بود نوشته شد، این دعوت‌نامه با امضای چهار تن از بزرگان کوفه، توسط «عبدالله بن مسمع همدانی» و «عبدالله بن وال» به مکه ارسال شد که «حبیب بن ظاهر» یکی از امضاکنندگان این نامه بود.

بنابراین می‌بینیم که حبیب، از‌‌ همان ابتدا فعالیت خود را برای این نهضت الهی شروع می‌کند و همراه «مسلم بن عوسجه» که به‌طور پنهانی در کوفه برای «مسلم بن عقیل» از مردم بیعت می‌گرفتند و در این راه از هیچ اقدامی کوتاهی نمی‌کردند.

پی‌نوشت:

-اعیان الشیعه، ج ۴

-نفس المهموم

-شیخ مفید، ارشاد، ج ۲

انتهای پیام/فارس

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

رفتن به نوار ابزار