کد خبر : 57250
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 مهر 1399- 08: 12

دیدار اعضای انجمن بانوان خبرنگار با بانوی امدادگر دفاع مقدس

دیدار اعضای انجمن بانوان خبرنگار با بانوی امدادگر دفاع مقدس

اعضای انجمن بانوان خبرنگار و روزنامه نگار گیلان به مناسبت هفته دفاع مقدس، با مینا کودکی، امدادگر دوران دفاع مقدس و جانباز جبهه دیدار کردند.

به گزارش گیلانستان، دراین دیدار، مینا کودکی، از نحوه ی حضور خود در جبهه و خاطراتش صحبت کرد. وی خرداد سال ۴۱ در شهر رشت درخانواده ای مذهبی که پدر شغل آزاد داشت و مادر خانه دار بود، به دنیا آمد، و از همان کودکی بخاطر توجه به تربیت دینی، با فضای مسجد و مراسم مذهبی آشنا شد و انس گرفت و دبستان را درمدرسه رافت گذراند. او هم اکنون کارمند بازنشسته ی دارایی است و سه فرزند پسر با تحصیلات عالیه دارد.

درجریان این دیدار، مینا کودکی، امداد گر و جانباز دفاع مقدس با اشاره به اتفاق های دوران نوجوانی خود و شکل گیریِ جریان های ضد رژیم طاغوت، اظهار کرد: فعالیت جوانان برای شناخت اهداف امام و انقلاب، شدت گرفت و مطالعه ی کتاب های اسلامی و دینی، برای افزایش سطح آگاهی مردم، بهترین گزینه بود.

مینا کودکی افزود: به تدریج مراسم و تجمعات برایِ محکومیتِ رژیم شاه، شکل محسوسی گرفت و منجر به تظاهرات و درگیری خیابانی شد، من دراین ایام درمقطع دبیرستان تحصیل می کردم و چون اوضاع بسیار خطرناک بود، والدینم مرا از شرکت در تظاهرات منع می کردند.

وی گفت: حاضر بودم فشارهای خانواده را تحمل کنم، ولی دست از شرکت درتظاهرات برندارم و تصمیم خود را گرفتم و تحت هیچ شرایطی، پا عقب نمی کشیدم.

این امدادگر دفاع مقدس با اشاره به پیروزی انقلاب و فرمان امام خمینی(ره) به جهادسازندگی، عنوان کرد: سال اول دبیرستان درجهاد خمام ثبت نام کردم و کلاس های تابستانی منطقه ای درپشت فرودگاه رشت را برعهده گرفتم و با دوستانم به فعالیت هایِ فرهنگی پرداختم و گاهی، برای کمک به مردم روستاهای محروم، عازم آنجا می شدیم و درکارهای کشاورزی و مزرعه، فعالیت می کردیم.

مینا کودکی با اشاره به اینکه دوسال به جهاد خمام انتقال یافتم و صبح ها درجهاد بودم و عصرها درس می خواندم، افزود: در سی ویک شهریور ۵۹ عراق به ایران حمله کرد و من شاهد شور حماسی رزمندگان برای حضور درجبهه ها و دفاع ازکشور بودم.

وی با اشاره به اینکه وقتی شنیدم بیمارستانِ پورسینای رشت و هلال احمر، آموزش امدادگری دارند، بلافاصله ثبت نام کردم، گفت: می دانستم با وجود سن کم، خانواده ام برای حضورم درجبهه مخالفت می کنند، اما اصرارهایم باعث شد که درنهایت، تصمیم گیری را به خودم بسپارند و حالا باید مدرسه را ترک می کردم و به میدان آتش و خمپاره می رفتم.

امدادگر دفاع مقدس خاطر نشان کرد: سال ۶۰ دو گروه پانزده نفری ثبت نام کردند که یک گروه به سرپرستی خودم، وارد مناطق عملیاتی و اسلام آباد غرب شدیم، همزمان با ورود ما، آژیرخطر، بخاطر بمبارانِ هوایی به صدا درآمد و این استقبال، برایم فراموش نشدنی بود و چون فقط ۱۸ سال داشتم، ترسیدم و وارد ساختمان مخابراتِ همان اطراف، شدیم.

کودکی افزود: با خانواده تماس گرفتیم و برخلاف تصورم، پدر ومادرم با شنیدن صدای من، اشک ریختند و دعا کردند و من خوشحال بودم که رضایت گرفته بودم و حملات هوایی که تمام شد  دوباره سوار ماشین شدیم و تا سومار رفتیم و بچه های گیلان، با دیدنمان، با خواندن سرود از ما استقبال کردند.

وی با بیان اینکه در منطقه ی جنگی سومار، به توزیع اقلام اهدایی برای رزمندگان پرداختیم، گفت: هنگام رفتن به خط مقدم، بارش باران و سیل باعث شد که ماشین در گل و لای گیر کند و در موقعیت بسیار خطرناکی قرار گرفتیم و با مشکل فراوان، به خط مقدم رسیدیم.

این امدادگر دفاع مقدس، به تقسیم کار، بین خواهران امدادگر اشاره و عنوان کرد: روز چهارم، موج انفجار در منطقه ی عملیاتی، باعث پرتاب من به زمین شد و اعصاب، دندان و دستم مشکل پیدا کرد، بعد از رسیدگی به وضعیتم، مایل نبودم که شدت بدحالی خود را به زبان بیاورم تا بتوانم در آنجا حضور داشته باشم که دوباره موج انفجار مرا ازپا درآورد و فرمانده، دستور بازگشتم به گیلان را صادر کرد.

کودکی با اشاره به شدت جراحات و عدم تشخیص مشکل اعصاب از سوی پزشکان افزود: همراه خانواده به تهران رفتم و ۱۵ روز بستری شدم و بخاطر سن کم مرا دربیمارستان روانی بستری نکردند، و از سال ۶۱ تا الان، تحت نظر دکتر اعصاب و روان، آقای مدبرنیا هستم.

وی گفت: سال ۶۸ برای استخدام، در اداره دارایی امتحان دادم و قبول شدم و از سال ۷۱ فرمانده پایگاه آنجا بودم.

این جانباز و امدادگر جنگ به لحظه ی شنیدن خبر رحلت امام از بلندگوی جهاد، اشاره و خاطرنشان کرد: باشنیدن این خبر، راننده ی ماشین ما که با او به مناطق عملیاتی رفته بودیم، سکته کرد.

کودکی با اشاره به داشتن مدرک فوق دیپلم گرافیک افزود: بعد از حضورم در جبهه، به فعالیت فرهنگی در پایگاه مقاومت و کمک های پشت جبهه ادامه دادم.

وی به حمایت های همسرش برای فعالیت های اجتماعی خود اشاره کرد و گفت: آقای حسن نمازی درجبهه جنوب، فرمانده بودند و نمی توانستند در کنارم باشند و در موقع وضع حمل اولین و سومین فرزندم، ایشان درجبهه بودند.

این امدادگر دفاع مقدس نقش زنان در دفاع مقدس را بسیار پررنگ و ارزشمند خواند و تصریح کرد:  به غیر از اینکه خانم ها درپشت جبهه ها، برای کمک به رزمندگان فعالیت می کردند، مشوق پسران، شوهران و برادران خود برای حضور درجبهه بودند و بدون حمایت معنوی آنان، حضور مستحکم مردان درجبهه ها، میسر نبود.

انتهای پیام/

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

رفتن به نوار ابزار