از میدان پاچال تا خانه خلاقیت قاسم آباد/ وقتی با تغییر کاربری «چاشو» ترویج می شود
خانه خلاقیت در قاسم آباد سفلی، مرکز ترویج و تولید پارچه چادرشب یا همان چاشو است که سال گذشته به نام قاسم آباد ثبت جهانی شد.
به گزارش گیلانستان،اگرچه روی تابلوی سردرب، ۱۳۹۶ به عنوان سال تاسیس درج شده، اما راه اندازی «خانه خلاقیت و نوآوری صنایع دستی روستای قاسم آباد» به سال ۱۳۵۳ بر میگردد که دولت وقت تصمیم گرفت با خرید پارچههای تولید شده، از هنرمندان چادرشب باف حمایت کند. اما پس از یک وقفه چند دهه، دوباره خانه خلاقیت با تغییراتی کار خود را از سر گرفته است.
دو روستای «قاسم آباد علیا و سفلی» در شرق استان گیلان، مهمترین مرکز تولید کننده «چاشو» یا پارچه چادرشب است که بهمن ماه سال گذشته به ثبت جهانی رسید. به قصد دیدن خانه خلاقیت و یا همان کارگاه تولید پارچه چادرشب به روستای قاسم آباد از توابع شهرستان رودسر میروم.
در سینهکش کوه زنی میانسال را میبینم که «چاشو» به کمر به سمت «میدان پاچال» میرود. در روستای قاسم آباد، میدانی با تندیس بزرگی از یک زن با لباس قاسم آبادی نصب شده که پشت دستگاه «پاچال» نشسته و چادرشب میبافد. این میدان نزد اهالی، به میدان «پاچال» معروف است.
در میانه روستای قاسم آباد، جلوی برخی از خانهها، تابلوهای کاشیکاری قرمزرنگی با آرم سازمان میراث فرهنگی و گردشگری با این عنوان نصب شده است: «کارگاه صنایع دستی چادرشب بافی» و نشان دهنده این است که در این خانهها چادرشب تولید می شود. اما به گفته اهالی، یک دستگاه پاچال در بیشتر خانههای قاسم آباد علیا و سفلی و حتی روستاهای اطراف وجود دارد و تنها ۳۰خانه از سوی میراث فرهنگی دارای کاشی برجسته شده است.
در میانه روستا، مغازههایی است که عرضه کننده محصولات تولید شده با استفاده از پارچه چادر شب است و خیاط خانههایی که پشت ویترین مغازه، سفارش دوخت لباس قاسمآبادی و پارچه چاشو میپذیرند. از اهالی روستا، نام پیشکسوتان هنر چادرشب باف را سوال میکنم، نامهایی گفته میشود که برخی دیگر در قید حیات نیستند و افسوس اهالی، برای طرحها و نقوش قدیمی چادرشب که با این پیشکسوتان به گور رفته است؛« بانو حسنزاده، حاجیه احترام و خواهرش کلثوم شعبانی، زینب اسماعیل پور، زهرا نجفی، فرخنده رضاخانی، کلثوم محمدیان، کلثوم حسنزاده، سرور عباسپور، صغری محسنپور، امالبنین غلامی، مهبانو امیرنیا و…».
آدرس خانه خلاقیت را میپرسم، در خیابان «برزگر» کوچهای به نام «خلاقیت» با تابلوی قهوهای رنگ راهنمای علاقمندان است. خانهای که پیش از من خیلیها از آن بازدید کردهاند، از دانشجویان رشته نساجی دانشگاه گیلان گرفته تا طراحان مد و لباس. از مسئولان محلی و کشوری و غادا هیجاوی، رئیس آسیا و اقیانوسیه شورای جهانی صنایعدستی، که برای بررسی پرونده ثبت جهانی چادر شب به روستای قاسم آباد آمده بود.
بانوان هنرمند در سالن اصلی مشغول کارند. هوای شرجی تیرماه، در ظهرگاه بدجوری آزار دهنده بود، تنها خنکای کارگاه، پنکه سقفی بود که صدای غژ غژش، لابهلای «شانه» زدنهای رجهای بافته شده بانوان گم میشد. سرزندگی بانوان هنرمند را میشد از لابهلای رنگهای شاد چاشوهای بافته شده که بر در و دیوار آویخته بود، دریافت و من درنیافتم که خنده و شادی ایشان تلالو همین رنگهای شادی است که از طبیعت منطقه الهام گرفته شده و یا این زن ها غمهای روزگار را با کار و تلاش، لابهلای تار و پود چادرشب رج به رج به کناری مینهند.
«روحانگیز علیپور» پیشکسوتتر از بقیه بهنظر میرسید. از ۱۸سالگی پشت پاچال نشسته و حالا که ۵۶ سال سن دارد، «گل معجری» را بر زمینه کارش نقش میزد، چادرشبی که برای مراسم ازدواج پسرش آماده میکرد.
«جهان محمد حسینی» نقش «گل صندوقچه ای» میبافت و میگفت: طرحهای ما همه ذهنی است که از مادرم آموختهام.
«زهرا عباسی» از وقتی دختر بچهای بیش نبود، با مادرش پای «پاچال» مینشست و چله ابریشم میکشید و حالا که ۵۱ سال سن دارد، پشت دستگاه نشسته و نقوش برجسته شانه چوبی را به من نشان میدهد و میگوید: قبلا پاچالها چوبی بود، الان آهنی هم درست میکنند.
«زهرا قربان طلب» اجزای پاچال را نام می برد و درباره کاربرد هرکدام توضیح میدهد؛ «عروس، پَرَک، وَرد، شانه، اَرَچ، دستکش، نورت، ماکو و ماسوره.»
«سیما گل محمدی» بانوی دیگری است که سفارش نوعروسی را میبافد که قرار است به عنوان روتختی جهیزیه به خانه بخت ببرد. «شهیده رحیمی» از همه جوانتر است. اگرچه مادرش خود از چادرشب بافانی بود که به دیگران آموزش میداد، ولی خودش کار بافت حرفهای را نزد مادرشوهرش آموخته است. او نیز مشغول بافت چاشویی برای جشن نامزدی برادرزادهاش است.
گویی چادر شببافی در گوشت و خون زنان قاسمآبادی است. «بانو علیپور» همانطور که ماکوش را با نخ سرخآبی پر میکند، میگوید: ما از نگاههامون طرحها را یاد گرفتیم، از بس مادرانمان میبافتند، ما هم دیدیم و یادگرفتیم. بچه بودیم وقتی سر کتاب میرفتیم، صدای کارکردن مادر پشت پاچال به گوشمان میرسید.
مدیریت کارگاه با «آسیه صادقی» است که ۲۰ سال است خود چادرشب میبافد و به عنوان یک پیشکسوت در نمایشگاههای متعدد صنایع دستی از سال ۱۳۷۸ تاکنون حضور داشته است. صادقی همچون یک فعال اجتماعی، توانسته با استفاده از تغییر ذائقه بازار مصرف، پارچه چادرشب را کاربردی کند. شاید بتوان گفت فعالیتهای خستگیناپذیر امثال وی، موجب شد امروز چادرشب در جهان به نام قاسم آباد گیلان ثبت شود.
وی درباره کارگاه خلاقیت با بیان اینکه ساختمان سال ۱۳۵۳ بهمنظور حمایت از هنرمندان چادرشب باف احداث شد میگوید: انتهای ساختمان، یک کارگاه رنگرزی هم بود که کار رنگ کردن نخهای پنبهای و ابریشمی موردنیاز تولید چاشو را رنگ میکرد و در اختیار بافندگان قرار میداد. دولت پارچهها را متری میخرید و هنرمندان شاغل در این مرکز بیمه بودند. بعد از انقلاب، تا سال ۱۳۶۰ کارگاه فعال بود ولی به دلیل جنگ و مشکلات اقتصادی، نظارت درستی بر تولید نمیشد. طرحهای بافته شده خوب در نمیآمد و یا بعضا هنرمندان گله داشتند که پارچههای تولید شده را دولت به قیمت عادلانه نمیخرد و یا مثلا ۱۰متر پارچه بافته شده را هشت متر حساب میکند، ضمن اینکه سفارشها هم عمدتا طرحهای ساده بود. با بی رغبتی ادامه کار از سوی چادرشب بافان، سال ۶۰کارگاه تعطیل و تنها سرایدار باقی ماند.
این هنرمند چادرشب باف میافزاید: صندوقچههای مردم انباشته از چادرشبهایی شده بود که خریدار نداشت و این صنعت در حال منسوخ شدن بود، دیگر کسی انگیزه تولید نداشت. خیلیها پاچالهای خود را از بین بردند. چون طرحها ذهنی بود و سینه به سینه و شفاهی منتقل میشد، بسیاری از نقش ها و طرحهای اصیل با فوت پیشکسوتان نابود شد.
صادقی با اشاره به آموزش سینه به سینه این هنر در قاسم آباد یادآور میشود: در گذشته رسم بر این بود که وقتی دختر به سن نوجوانی میرسید، با تشویق مادر پای «پاچال» مینشست و با بافت نقوش ساده، چادرشب بافی را میآموخت، خود من هم از مادرم آموختم، ولی کار حرفهای را از مادرشوهرم یاد گرفتم. اوایل چادرشبهای تولید شده را با واسطه در روز بازارهای گیلان میفروختم ولی دوست داشتم بیش از این فعالیت اجتماعی داشته باشم اما بهخاطر کم سنی فرزندانم امکانپذیر نبود تا اینکه سال ۱۳۷۸ در نمایشگاه صنایع دستی رشت شرکت کردم و بعد از آن در بیشتر نمایشگاههای صنایع دستی که در کشور برگزار میشد، حضور فعالی داشتم.
وی میافزاید: در نمایشگاه چابهار پاچال خودم را هم برده بودم و همانجا شروع به تبلیغ برای چادرشب کردم و دیدم هنرمندان استانهای دیگر، منسوجات سنتی خود را بسته به نیاز روز جامعه تغییر دادهاند. کم کم سعی کردم چادرشب را کاربردی کنم. در یک نمایشگاه که در تهران برگزار شد، طراحان مد از نقوش چادرشب برای تولید لباس استفاده میکردند و صحبت با آنها انگیزهام را قویتر کرد و با چند نفر خیاط و طراح صحبت کردم و تولید کیف، کوله پشتی، مانتو، روتختی، رومیزی و دیگر وسایل کاربردی را با استفاده از چادرشب آغاز کردم و نخستین مغازه فروش صنایع دستی کاربردی با استفاده از چادرشب را در قاسمآباد راه انداختم. خوشبختانه در سالهای اخیر و پس از ثبت جهانی چادرشب، هنرمندان رغبت بیشتری برای تولید نشان دادند و چادرشب دوباره احیا شده و اکنون به دنبال ترویج آن هستیم، ولی این ترویج حمایتهای مسئولان را میطلبد.
صادقی با بیان اینکه در حال حاضر ۲۳ نفر در این کارگاه مشغول هستند توضیح میدهد: یک نفر مبتدی در مدت ۱۰ روز میتواند بافت چادرشب را یاد بگیرد، تهیه یک پاچال حدود ۲ میلیون هزینه دارد و نوع نخها هم بسته به اینکه پنبه، ابریشم یا کاموا باشد، متفاوت است. افراد مبتدی با کاموا آموزش میبینند ولی قیمت کاموا هم در یک سال اخیر قیمت چشمگیری داشته است.
گلایه هنرمندان چادرشب باف از مسئولان، قطع بیمههای آنان است و صادقی در این باره میگوید: قبلا میراث فرهنگی هرکس را که خانه خلاقیت معرفی میکرد، برایش کارت بیمه صادر میکرد. گاها پیش آمده که یک هنرمند به دلیل بیماری و استراحت پزشکی حضور فعالی نداشته است و با عدم پیشرفت کار، اسم او از لیست بیمه حذف شده است. بارها این موضوع را به مسئولان انعکاس دادهام و هربار پاسخ این بوده که لیست هنرمندان حذف شده را ارسال کنید، ارسال از من و عدم عمل به وعده از سوی مسئولان. با تغییر مسئولان مربوطه، باز همین وعدهها تکرار و اقدامی برای بیمه هنرمندان نمیشود، همین موضوع باعث بیانگیزگی در جوانترها شده است.
مدیر خانه خلاقیت ابراز میدارد: میراث فرهنگی ۳۰کاشی برجسته بر درب خانههای هنرمندان چادرشب باف نصب کرده است ولی تعداد هنرمندان این منطقه بیش از ۶۰۰ نفر است و برخی از هنرمندان تازه کار بهخاطر همین عدم پایبندی تعهد مسئولان، حاضر نشدند نامشان در لیست میراث فرهنگی بیاید.
خانه خلاقیت قاسم آباد را ترک میکنم در حالی که طرحها و نقشهایی که بر پارچهها دیده بودم، بر در و دیوار روستا هم کشیده شده است؛ بز، درخت سرو، پرنده، گل قالی، زیگزاگ، خفاش، ماه اوریپ، پنجرههای مشبک، صندوقچه، گل معجری و … . با خود میگویم این پارچه اصیل گیلان که نقوش و رنگهایش را از دل طبیعت گرفته، چگونه از هزاران سال پیش تاکنون دوام آورده است.
پایان پیام/شبستان
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰