کد خبر : 97713
تاریخ انتشار : پنجشنبه 6 مهر 1402- 39: 23

اسنادی از متحدالشکل کردن لباس مردان گیلان در دوره دیکتاتوری رضاخان

اسنادی از متحدالشکل کردن لباس مردان گیلان در دوره دیکتاتوری رضاخان

تصویب و اجرای قانون متحدالشکل شدن لباس های مردان ایرانی در ۱۳۰۷ از نخستین وجوه ضددینی بود که پشت پرده رضاخان را افشا میکرد. ممنوعیت پوشیدن لباس طیف های مختلف روحانیت به جز برای عده معدودی از مجتهدین و اجبار برای پوشیدن لباس متحدالشکل فرنگی که شامل کت و شلوار و کراوات و گذاشتن کلاه پهلوی برای همه مردان ایرانی اجباری شد.

به گزارش گیلانستان، میثم عبداللهی: در دویست سال اخیر رهبران ضداستعماری مردم ایران مراجع تقلید و علما و مجتهدین کشور از حاج ملا علی کنی، میرزا حسن شیرازی، شیخ فضل الله نوری، میرزا کوچک جنگلی، آیت الله مدرس، آیت الله کاشانی و در نهایت امام خمینی بودند و با هوشمندی و مدیریت دقیق مردم را به صحنه آورده و استقلال کشور ایران و سایر کشورهای اسلامی را حفظ کردند و مسیر نفوذ و سلطه استعمارگران را بر جهان اسلام را گرفتند.

 

وقتی که استعمار انگلیس با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، رضاخان، افسر گمنام ارتش قزاق را در صحنه سیاسی ایران سر کار آورد، در ابتدا تظاهر به دینداری و علاقه به روحانیت میکرد و تا پیش از پادشاهی، خودش را مجری شرع معرفی میکرد و به دیدار علما و مراجع قم میرفت. ولی وقتی به سلطنت رسید، تمام تلاشش برای نابودی دین، حوزه های علمیه و روحانیت شیعه به کار بست تا سلطه استعمار انگلیس علیه منافع منافع مردم ایران را مادام العمر کند.

 

سیاست ضددینی رضاخان در خلع لباس روحانیت در اولین سالهای سلطنتش اجرا شد. او برای تک تک شئون و وظایف حوزه های علمیه شیعه هم مسائلی را طراحی کرده بود تا روحانیت را از تمام عرصه های مرجعیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی حذف کند. سیستم قضایی کشور، اداره مدارس علمیه، اداره مساجد مرکزی، اداره اوقاف مردم، وعظ و خطابه، ثبت و ضبط عقد و ازدواج و طلاق و ثبت املاک و اسناد قرنها به علما و مجتهدین بزرگ اختصاص داشت، سازمان عریض و طویلی برای اجرای هر کدام از این وظایف در نظر گرفته شد و با زور این امور را از دست علما خارج کردند تا روحانیت را از تمام عرصه ها حذف کنند.

 

به عنوان ثبت و ضبط عقد، ازدواج و طلاق و ثبت املاک و اسناد قرنها به علما و مجتهدین بزرگ اختصاص داشت و عموم مردم حتی برای خرید و فروش ملک اگر میخواستند چیز قابل توجهی مثلا زمین را خرید و فروش کنند یا زمینی را وقف نمایند و… نزد علما و مجتهدین بزرگ میرفتند و امضای این علما پای هر سندی که به عنوان شاهد درج می شد، اعتبار آن سند بالا می رفت. اینها از وظایف شرعی علما به حساب می آمد ولی در دوره پهلوی اول دست علما را بستند و آنها را از دخالت در آنها منع کردند. نزد علما این کار، با صرف کمترین زمان و صرف هزینه ناچیزی با سرعت انجام میشد.

 

دو سازمان عریض و طویل دولتی به نام سازمان ثبت احوال و ثبت اسناد ایجاد کردند که با کلی کارمند که برای انجام هر کاری، زمان زیادی صرف میشد و به بسیاری از آنها باید رشوه هم داده می شد تا کاری انجام شود. برای دفترخانه ای که کارش ازدواج و طلاق بود به افراد غیرروحانی که هیچ سواد دینی نداشتند، راحت تر از علما و مجتهدین بزرگ محضر ازدواج و طلاق میدادند. این کار را دست افراد معمولی دادند و برای تاسیس محضر برای مجتهدین بزرگ شرط گذاشتند که از این به بعد هیچ کدام از صاحبان محضرها در سراسر کشور، نباید معمم باشند، حتی اگر بزرگترین مجتهد شهر هم باشند، باز حق پوشیدن لباس روحانیت را ندارند!

 

با این اوصاف در میان مجتهدین رشت فقط عده کمی حاضر شدند که دفترخانه را ایجاد کنند. آیت الله سیدعبدالوهاب صالح هم صاحب محضر و هم معمم بود، معدودی از علما پذیرفتند که محضر را حفظ کنند و از لباس خارج شدند و مانند آیت الله سیداحمدآقا فاطمی لشت نشایی، که فردی فاضل، مجتهد، مدرس دروس دینی، امام جماعت مسجد سوخته تکیه، از سابق صاحب محضر شرع بسیار شلوغ بود و دارای دو منشی بود که تمام روز مشغول بودند و یک لحظه سرشان خلوت نمیشد و از این راه در آمد خوبی داشت. اما تمام این عناوین را کنار گذاشت و صاحب محضر شماره ۵ رشت گردید، از لباس روحانیت خارج شد و به امور دفترخانه منحصر شد و سایر وظایف دینی و شرعی را هم کنار گذاشت. او با این کار نزد مردم و علما منفور گردید و درآمد ویژه ای هم برایش حاصل نشد، پشیمان شد، کارش را اشتباه خواند و بعد از شهریور ۲۰ مجدد لباس روحانیت را پوشید ولی هیچ وقت شئون سابق بازنگشت و محضر را تا پایان عمر داشت و از همان راه درآمد کوچکی برایش بود و گشایش ویژه ای برایش حاصل نشد. او تا آخر عمر از اشتباهی که مرتکب شده بود با تلخی یاد میکرد. (یادداشتهای روزانه آیت الله سیدحسین رودباری، ص۳۹-۴۰) برخی همچون مرحوم آیت الله شیخ علی علم الهدی فومنی که از پیشگامان مقاومت و مبارزه با استعمار در مشروطه و نهضت جنگل بود، دفتر عقد را تعطیل کردند و لباس روحانیت را علی رغم سختی و فشار بسیار اقتصادی و رسانه ای حفظ کردند و علم مردم رشت در مقابله با عوامل استعمار انگلیس گشت.

 

ثمره این اقدامی که در دوران دیکتاتوری رضاخان آغاز و تا دوره پسرش امتداد داشت میراث هولناکی را به جا گذاشت. مرحوم آیت الله سیدحسین رودباری در روزنوشت خاطراتش در روز ۱۵ شهریور ۱۳۴۲ یک مصداق این مسئله را با چشم خود دیده و درباره تاثیرات آن را با چند نفر صحبت کرده است و همه روی این نکته تاکید دارند که این سیاست اجباری رضاخانی، تاثیرات شومی را برای عموم مردم گیلان به دنبال داشت. وی چنین نوشت: «امروز صبح مجلس عقدی در چهاربرادران داشتم. وقتی که آنجا رفتم مشاهده کردم آقای شیخ… دفتر عقد را مینویسد. من اول خیال کردم دفتر متعلق به دیگری است و ایشان نیابتا مینویسد. موقع اجازهگرفتن از دختر، ایشان رفتند و سپس آمدند نزد من که صیغه را جاری کنم. من صیغه ایجاب را میخواندم، ولی در موقع خواندن قبول از طرف ایشان، دیدم واقعا نمیتواند بخواند و بگوید. گذشته از اینکه آیا ایشان معنای انشا را میدانند یا نه، سوالی نکردم. غرض جواب را با او همراهی کردم، سوال کردم دفتر عقد متعلق به شماست، گفتند: بلی، دو سال و چند ماه است دفتر گرفته ام و تا کنون قبول را به تنهایی نخوانده ام. در اطراف شهر و دهات میروم و صیغه ایجاب و قبول را به تنهایی میخوانم. واقعا ناراحت شدم این چه دوره و زمانی است. شخصی که ایجاب را من میخوانم، قبول را نمیتواند بگوید، چطور ایجاب و قبول، هر دو را میخواند. تعجب است در اداره ثبت رشت جناب آقای حاج انشایی معاون در سابق و رئیس فعلی هستند و تمام کارهای ثبت باید با نظر ایشان انجام گیرد و کمال دقت را دارند، چطور اجازه میدهند دفتر ازدواج به ایشان و یا مثل ایشان بدهند؟ … امروز عصر که بنی عَم محترم آقای آقا سیدمحمد رودباری و جناب آقای حاج سیداحمد فاطمی منزل تشریف داشتند، به مناسبت از اوضاع زمان فعلی، صحبت در میان آمد. بنی عم عزیزم اظهار کردند که از روزی که اداره ثبت تاسیس شد و دفتر ازدواج به اشخاص نااهل داده شد، شاید بعضی صیغه عقد و طلاق را نخوانند و اگر بخوانند، شرایط را انجام نمیدهند که باید بچه هایی در دنیا بیایند که دین و ایمان نباید از آنان انتظار داشت! خداوند رحم فرماید!» (یادداشتهای روزانه آیت الله سیدحسین رودباری، ص۱۹۲-۱۹۳٫)

 

تصویب و اجرای قانون متحدالشکل شدن لباس های مردان ایرانی در ۱۳۰۷ از نخستین وجوه ضددینی بود که پشت پرده رضاخان را افشا میکرد. ممنوعیت پوشیدن لباس طیف های مختلف روحانیت به جز برای عده معدودی از مجتهدین و اجبار برای پوشیدن لباس متحدالشکل فرنگی که شامل کت و شلوار و کراوات و گذاشتن کلاه پهلوی برای همه مردان ایرانی اجباری شد. بدون لحاظ کوچکترین درکی از فرهنگ ایرانی و صرفا با استفاده از اجبار دست به یکسان سازی زدند، پوشیدن لباس های ملی و بومی و قومی ایرانی که در هر منطقه متناسب با شرایط، اقلیم و فرهنگ و آب و هوا متفاوت بود. به سر گذاشتن کلاه های نمدی و بستن شال و سایر لباسهای بومی در سراسر شهرها و روستاهای دور و نزدیک جرم انگاری شد. این قانون چند بار تغییر کرد تا اینکه در سال ۱۳۱۴ گذاشتن کلاه شاپو (فرنگی- لگنی) برای مردان ایرانی اجباری شد و گذاشتن کلاه پهلوی ممنوع گشت.

 

در اجرای این موضوع، به نحوی عمل کردند که علما و روحانیون و حتی مجتهدین بزرگ امنیت نداشتند و دائم تحت آزار بودند و با نیروهای شهربانی، که شقی ترین نیروهای نظامی و امنیتی در دوره رضاخان بودند، سر و کله باید میزدند و به نحوی تحت فشار و زندان و تحت شدیدترین تحقیر و توهین و تهدید بودند که تعداد روحانیون و علما به قدر چشمگیری کم شد. روحانیون را به جای مبارزه با نظام استعماری، به حفظ خود و رفع آزار و اذیت و حبس ماموران شهربانی میگذراند. (سیاست و لباس، ص هفت)

 

در موضوع متحدالشکل شدن لباس های مردان ایرانی، یک کتاب اسنادی با این مشخصات منتشر شده است: سیاست و لباس: گزیده اسناد متحد الشکل شدن البسه ۱۳۰۷ – ۱۳۱۸، به کوشش: سیدمحمدحسین منظورالاجداد، ناشر: انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، اول، ۱۳۸۰، ۳۰۴ص، وزیری.

 

دکتر سیدمحمدحسین منظورالاجداد، از اساتید سندشناسی در این کتاب بیش از سیصد سند تاریخی را که بخش مهمی از آن به قانون متحدالشکل کردن لباس مردان و تغییر لباس عموم مردان و به طور خاص روحانیت مربوط می‌شود، گردآوری و بازنویسی نموده‌اند. وی تصریح نموده که این تعداد حجم اندکی از اسناد این موضوع است که به علت عدم فهرست‌نویسی اسناد شهرستان‌ها، به این میزان بسنده شده است.

 

در این کتاب بخشی مختص به گیلان دارد و ۱۱ سند از اسناد ناب و مهمی از جنایت متحدالشکل شدن گیلان در آن درج شده است. همچنین در بخش اسناد مربوط به تهران نیز از ۶ سند به سیدابراهیم مجتهدی لشته نشایی، طلبه جوان مدرسه مروی تهران است که صرفا به خاطر پوشیدن لباس روحانیت، به دست عوامل شهربانی دیکتاتوری رضاخان در پایتخت، زندانی شد.

 

این اسناد بخش کوچکی از اختناق و قشار و مشکلات روحانیت را در دوره دیکتاتوری رضاخان را بیان کرده و از زبان خود آنها مسائل را بیان کرده است. از این علمای و طلاب گیلانی در این کتاب نام برده شده است: حاج شیخ حسن نایب الصدر رشتی، آقاشریف رشتی، حاجی شیخ اسدالله رشتی، سیدزین العابدین فومنی، سیدابراهیم مجتهدی لشته نشایی طلبه جوان مدرسه مروی تهران.

 

در سند ۳۰۵ و گزارش حکومت گیلان به وزارت داخله به تاریخ اول مهر ماه ۱۳۱۶، آمارهای جالبی از تعداد روحانیون و معممین شهر رشت داده که تعداد افراد معمم در رشت ۵۳۰ نفر بود، در نتیجه دیکتاتوری، به تعداد ۱۵۰ نفر تقلیل یافته و بقیه هم تغییر لباس دادند. از این میان تعداد ۱۱ نفر مجتهد و مدرس بوده و حدود ۱۴۰ نفر هم واعظ و محدث شناخته شدند. از سوی وزیر، چنین جواب داد که این عده معمم خیلی زیاد است، مجتهدین صحیح ولی صدوچهل نفر واعظ و محدث در شهری مثل رشت چه صورت دارد؟! باید تجدید نظر شود!! (سیاست و لباس، ص۲۳۳-۲۳۴)

 

در کتاب اسناد و عریضه‌های مردم گیلان در مجلس شورای ملی دوره پهلوی اول، نیز ۴ عریضه و شکایت نامه از ناحیه روحانیون گیلانی خطاب به نمایندگان مجلس شورای ملی درج شده که در آنها موضوع خلع اجباری لباس روحانیت مطرح شده است و از حاکمیت وقت گله کرده اند. آخرین سند در این مجموعه ارتباط کمتری با این موضوع دارد ولی به این مسئله هم در ضمن نوشته اشاره شده، در این مجموعه درج شده است.

 

تلاش شده تا مجموع اسناد مرتبط با این موضوع که تا کنون منتشر شده، ۲۲ سند در اینجا گرد آمده و در اختیار مخاطبان محترم رنگ ایمان قرار گرفته است.

 

***

 

 

 

سند ۱:

 

ریاست وزرای عظام، دامت شوکته!

 

عرض دعاگو سیدابراهیم مجتهدی لشته نشایی به آن مقام محترم آنست که دعاگو چندین سال [در] مدرسه مروی به علوم دینیه و دعاگویی اشتغال دارم. چند سال امتحان هم داوطلب امتحان شدم موافق دستور دفتر دانشکده منقول و معقول، روز یکشنبه ۲۴ ع ۱ [۲۴ ربیع الاول برابر]۲۴/۳/۱۵ رفتم احصائیه، برای سواد مصدق سجل احوال یک نفر صاحب منصب پاسبان آقای عیسی شاداب بنده را با ارائه داشتن سه ورقه تصدیق امتحان از وزارت معارف جلب نمودند به ناحیه ۳، از آنجا به کلانتری ۹ و دعاگو را تا غروب نگهداشتند نگذاشتند خودم را در حوزه امتحانیه معرفی نموده جواز ورود به امتحان بگیرم.

 

در روز دوشنبه ۲۵ شروع به امتحان شده [موقع گرفتن] جواز ورود به امتحان گذشته بود دعاگو فعلاً از مدرسه مروی جرأت و امنیت بیرون [ آمدن ] را [ ندارم ].

 

شنیده ام که مملکت ایران قانونی است ولی جریان آن فقط درباره فقرا و ضعفا و بیچاره مسلمان است و دیگران خصوصاً مستخدمین دولت معاف هستند کسی حق تعرض ندارد، مثل اینکه بنده حق ندارم عرض کنم به کدام قانون آقای عیسی شاداب با داشتن سه ورقه ،تصدیق با اینکه میدانند موقع امتحان طلاب دوندگی دارند باید حکومتی و احصائیه و معارف بروند و به چه قانون کلانتری مرا نگذاشت و در آنجا نگهداشت مانع از امتحان من شد بدون جهت و به هیچ [ وجه ] البته به عرایض دعاگو نمیرسند سهل است مسئول و مجازات خواهم شد استدعا از آن مقام محترم اینکه امر و مقرر فرمایید جواز لباس روحانی به دعاگو بدهند یا اینکه اجازه فرمایند بروم نجف اشرف دعاگوی دولت بوده باشم یا اینکه امر به اعدام دعاگو بفرمایید تا راحت و آسوده بوده باشم.

 

والسلام.

 

سیدابراهیم مجتهدی لشته نشایی

 

مدرسه مروی سیدابراهیم مجتهدی لشته نشایی [امضا]

 

[حاشیه]: نقش مهر: ورود به کابینه ریاست وزرا، نمره ۴۶۳۹، به تاریخ ۳۱/۴/۱۵. (سیاست و لباس گزیده اسناد متحد الشکل شدن البسه ۱۳۰۷ – ۱۳۱۸، ص۱۳۵-۱۳۶)

 

 

 

سند ۲:

 

ریاست وزرا، نمره عمومی ،۴۶۳۹ تاریخ تحریر : ۲۵/۴/۱۵

 

تاریخ ثبت : ۲۸/۴/۱۳۱۵

 

اداره کل شهربانی

 

مشروحه سیدابراهیم که یکی از طلاب مدرسه مروی است،، مشعر بر این است که آقای عیسی شاداب و کلانتری ناحیه ۳ مانع از اخذ جواز روحانیت او میباشند. عین مشروحه لفاً ارسال میشود که پس از رسیدگی در حدود مقررات اقدام[۱] و نتیجه را با اعاده مراسله جهت استحضار ریاست وزرا اعلام دارید.

 

[امضا] (همان، ص۱۳۷.)

 

 

 

سند ۳:

 

وزارت داخله اداره کل شهربانی اداره سرکلانتری، نمره

 

۱۱۶۲۶/۲۷۹۰۹به تاریخ ۴/۶/۱۵

 

ریاست وزرا

 

عطف به مرقومه نمره ۴۶۳۹ با تقدیم عرض حال سیدابراهیم مجتهدی لشته نشائی معروض میگردد: رسدبان ۲ شاداب در موقع گشت به مشارالیه و یک نفر معمم دیگر مصادف، چون فاقد جواز روحانیت بوده اند طبق مقررات برای تغییر لباس آنها اقدام نموده و توقیف نشده اند.

 

رئیس اداره کل شهربانی – سرپاس مختار [امضا]

 

[حاشیه ١]: جواب است. ۷/۶/۱۵.

 

[حاشیه ۲]: ورود به کابینه ریاست وزرا، نمره ۷۰۵۵، به تاریخ ۷/۶/۱۵. (همان، ص۱۳۷-۱۳۸.)

 

 

 

سند ۴:

 

ریاست وزرا نمره عمومی ۷۰۵۵، تاریخ تحریر:۸/۶/۱۵

 

تاریخ ثبت : ۱۳۱۵/۶/۱۱

 

آقای سیدابراهیم مجتهدی لشته نشائی

 

در جواب نامه شما مبنی بر شکایت از رسدبان ۲ شاداب اشعار میشود : به موجب شرحی که از اداره کل شهربانی رسیده است رسدبان مزبور در موقع گشت به شما و یک نفر معمم دیگر مصادف و چون فاقد جواز روحانیت بوده اید برطبق مقررات برای قید [ تغییر ؟ ] لباس شما اقدام نموده و توقیف هم نشده اید.

 

رئیس الوزرا (همان، ص۱۳۸.)

 

 

 

سند ۵:

 

ریاست وزرا عظام دام اقباله

 

آقای شاداب و کلانتری ناحیه ۹ به واسطه مخالفت از امتحان دادن علوم دینیه و روحانی، حیثیات و شرافت این جانب را برده اند از دولت متبوعه خود تأمین حیثیات و ادعای شرف را خواستارم، مگر منع امتحان قانونیت داشته باشد. استدعای رسیدگی و احقاق حق دارم.

 

سیدابراهیم مجتهدی لشته نشانی[۲].

 

مدرسه مروی [امضا: مجتهدی]

 

[حاشیه۱]: از شهربانی کل استفسار شود مطلب چه بوده. ۳۰/۶/۱۵.

 

[حاشیه ۲]: ضبط شود. ۳۰/۶/۱۵.

 

[حاشیه ۳]: ورود به کابینه ریاست وزرا، به تاریخ ۲/۷/۱۵. (همان، ص۱۳۸-۱۳۹.)

 

 

 

سند ۶:

 

ریاست وزرای عظام دام اقباله!

 

عرض دعاگو سیدابراهیم مجتهدی لشته نشائی آنست که در اثر منع امتحان آقای شاداب از دعاگو بدون جواز مانده ام و جرأت بیرون آمدن از مدرسه نداشتم. دو عریضه عرض کردم تا اینکه اوقاف مداخله در مدرسه مروی کرد ناچار حرکت به گیلان نمودم. حکومت رشت هم اعلان کرد تا پانزدهم آبان هر که جواز ندارد باید متحدالشکل شود، فعلاً در تمام مملکت ایران سلب امنیت از بنده شده است. به واسطه عناد [خانم اشرف الملوک] فخرالدوله [بزرگترین زمیندار سفاک لشت نشا، دختر مظفرالدین شاه، مادر علی امینی و همسر میرزا محسن امین الدوله] و گماشتگان ایشان لشته نشا هم نمیتوانم بمانم. استدعا از آن مقام منیع اینکه امر و مقرر فرمایید حکومت طهران جواز لباس روحانی جهت دعاگو بفرستد یا اینکه مرقوم فرمایید حکومت رشت جواز به دعاگو مرحمت فرمایند تا در یک گوشه و دهات گیلان دعاگو بوده باشم. کاری از من برنمی آید غیر از امور شرعیه و مسجد [و] منبر. یا اجازه فرمایند بروم نجف اشرف دعاگو بوده باشم. والسلام.

 

سیدابراهیم مجتهدی لشته نشائی [امضا]

 

خداوند دعاگو را از دست و پا عاجز خلق فرموده است، علاوه چندی است مبتلا به درد گوش شده فعلا کر شده ام با این حال بعد از ۲۳ سال تحصیل در علوم دینیه از فقه اصول و حکمت البته سزاوار نیست این کم لطفی و بی انصافی درباره دعاگو بشود.

 

والسلام.

 

رشت شهربانی، آقای سیداحمد فاطمی

 

سیدابراهیم مجتهدی لشته نشایی [امضا]

 

[حاشیه]: [نقش مهر]: ورود به کابینه ریاست وزرا، نمره ۱۰۰۹۳، به تاریخ ۱۳/۸/۱۵. (همان، ص۱۳۹-۱۴۰٫)

 

 

 

سند ۷:

 

وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه اداره معارف و اوقاف گیلان، نمره ۳۳۷۲، مورخه ۱۶/۴/۱۳۱۴

 

مقام منیع وزارت جلیله معارف و اوقاف دامت شوکته

 

ابلاغ نمره ۵۰۴۰/۱۷۷۹۲ – ۹/۴/۱۴ صادره از اداره محترم تعلیمات ولایات متضمن سواد دستور صادره از وزارت جلیله داخله مبنی به استعمال کلاه بین المللی زیارت و مفاد آن به دوائر تابعه و مدارس ابلاغ گردید .

 

رئیس معارف و اوقاف گیلان [امضا]

 

[حاشیه]: ضبط شود. ۱۴/۴/۲۲. (همان، ص۲۲۷.)

 

 

 

سند ۸:

 

حکومت گیلان و طوالش نمره ۳۶۶، تاریخ ۱۰/۱۲/۱۴

 

ریاست وزرا

 

به طوری که از وزارت داخله مرقوم داشته اند برای رؤسای محاضر و وعاظ لباس مخصوصی در نظر است که تعیین شود و به همین جهت جواز کلیه طبقات که برای تجدید نظر اخذ و ضبط گردیده، تاکنون به احدی مسترد نشده و علاوه بر اینکه وضعیت کنونی به واسطه بلاتکلیفی خوب نیست و عده ای هم که به هیچ وجه حق ندارند عمامه داشته باشند، چون اعلان نشده به همان حال باقی مانده اند. داشتن عمامه و رفع حجاب انظار صورت مطلوبی را ندارد و بنده شخصاً تصور میکنم وقتی که لباس مخصوص که در نظر است تهیه گردد غالبی از همین آخوندهای کنونی که ببینند مجبورند یا آن لباس را تهیه و یا لباس متحدالشکل را اختیار نمایند، شق دوم را اختیار خواهند نمود و طبعاً بدون اینکه اقدام مخصوص به عمل آید این کار عملی می شود. در اینصورت استدعا میکنم امر فرمایید اگر تصمیم گرفته شده نمونه یا نقشه لباس جدید را ارسال دارند و اگر هم از این اقدام صرف نظر شده و دستور دیگری داده می شود، ابلاغ گردد.

 

فاطمی [نقش مهر بیضی شکل: حکومت گیلان و طوالش]

 

[حاشیه]: فوری است وزارت داخله توضیح بدهد چه ترتیبی برای لباس وعاظ در نظر گرفته شده. ۱۸/۱۲/۱۴. (همان، ص۲۲۷ـ۲۲۸.)

 

 

 

سند ۹:

 

ریاست وزرا نمره ۱۰۲۱۴ ، به تاریخ ۱۹/۱۲/۱۴

 

وزارت داخله

 

حکومت گیلان راپورت میدهد از قراری که از وزارت داخله نوشته اند باید برای وعاظ و رؤسای محاضر لباس خاصی ترتیب داده شود معلوم نمایند آیا چه دستوری در این باب داده شده است و چرا قبلاً به اینجانب اطلاع نداده اند.

 

(همان، ص۲۲۸.)

 

 

 

سند ۱۰:

 

وزارت داخله اداره سیاسی، مورخه ۲۵/۱۲/۱۴، استخراج تلگراف رشت

 

داخله ۲۰۱۳، مقصود دستور نمره ۷۹۷/۱۶۴۶ است که صاحبان محاضر هم به طور کلی غالب از محدثین میباشند و دستور ۲۱۱۵ هم شامل اشخاص گذشته نمی شود.

 

۳۷۲ فاطمی (همان، ص۲۲۸ـ۲۲۹٫)

 

 

 

سند۱۱:

 

وزارت داخله اداره سیاسی نمره س ۷۷۷۳/۷۶۷۴۱

 

به تاریخ ۲۶/۱۲/۱۳۱۴، فوری

 

ریاست وزرا

 

عطف به مرقومه نمره ۱۰۲۱۴ – ۱۴/۱۲/۱۴ به استحضار عالی میرساند که چون از طرف وزارت داخله راجع به لباس صاحبان محاضر به حکومت گیلان دستوری داده نشده بود لذا از حکومت مزبور تلگرافاً توضیح خواسته شد که نمره و تاریخ دستوری را که در راپرت خود اشاره نمودهاند اطلاع دهند. اینک جوابی رسیده که سواد آن [را] به انضمام سواد متحد المآل نمره ۷۹۷ که در تلگراف حکومت ذکر شده برای مزید استحضار تلواً تقدیم داشته و اضافه مینماید که به حکومت گیلان اشتباهی را که نموده اند تذکر داده و گفته شد که برای صاحبان محاضر به هیچ وجه لباس مخصوصی در نظر گرفته نشده است.

 

از طرف وزیر داخله [امضا: همایون سیاح]

 

[حاشیه ۱]: ورود به کابینه ریاست وزرا نمره ۱۰۵۰۰، به تاریخ ۲۷/۱۲/۱۴.

 

[حاشیه ۲]: ضبط شود. (همان، ص۲۲۹٫)

 

 

 

سند ۱۲:

 

ریاست، وزرا نمره، ۱۱۱۷۱، به تاریخ ۷/۹/۱۳۱۵

 

حکومت گیلان

 

آقای حاج شیخ حسن ( نایب الصدرسابق) که از محترمین رشت هستند ظاهراً راجع به لباس گرفتاری پیدا کرده اند مقتضی است اظهارات ایشان را با نظر مساعد تلقی کرده و تا حدی که مقدور است از کمک و همراهی دریغ نفرمایید.

 

رئیس الوزراء و وزیر داخله

 

[حاشیه]: پاکنویس شد و نزد جناب آقای وزیر خارجه ارسال گردید. ۹/۸/۱۵. (همان، ص۲۲۹ـ۲۳۰.)

 

 

 

سند ۱۳:

 

ریاست وزرا، نمره ۱۲۴۸۶، تاریخ پاکنویس ۱۴/۱۰/۱۳۱۵

 

حکومت گیلان و طوالش

 

با ارسال شرحی که آقای بهبهانی راجع به جواز آقایان آقاشریف آقا و حاجی شیخ اسدالله رشتی به ریاست وزراء نوشته است، مقرر دارید معلوم نمایند علت عدم صدور جواز آقایان چه بوده و با اعاده نامۀ آقای بهبهانی علت و اشکال صدور را اشعار دارید تا و جواب داده شود.

 

[امضای برومند و تاریخ ۱۳/۱۰/۱۵در ذیل مینوت نامه دیده می شود.]

 

[حاشیه]: آقای فاطمی، حکمران، گیلان در مرکز تشریف دارند. نزد ایشان ارسال شود. (همان، ص۲۳۰.)

 

 

 

سند ۱۴:

 

۲۰ فروردین ۱۶

 

مقام منیع ریاست وزرای عظام دامت شوکته

 

بعد از انتشار اعلان اخیر از طرف حکومت جلیله طهران برای رسیدگی و تجدید نظر در جوازهای سابق و رسیدگی به مدارک بنده و احراز وجود شرائط مقرره قانونی مصرحه در اعلان فوق الذکر جواز مجددى تحت نمره ۲۰/۲۳۲۶– ۲۷ مهرماه ۱۳۱۴ برای پوشیدن لباس روحانیت به این بنده داده شده که سواد آن را لفاً تقدیم می دارد. علاوه از داشتن جواز فوق، مدتی[۳] است مشغول به امامت جماعت هم در قریه نوده فومن میباشم.

 

با این حال چنین اطلاع حاصل شد که از طرف وزارت محترم داخله امر به تغییر لباس داده شده، لذا در مقام تصدیع برآمده نظر به علاقمندی حضرت اشرف در حفظ آسایش نوعی عامه، مستدعی هستم با بذل توجه مخصوص و ملاحظه جواز مقرر فرمایید دستخطی مبنی بر آسایش خیال بنده به حکومت جلیله گیلان صادر فرمایند.

 

سیدزین العابدین فومنی

 

[حاشیه ۱]: آقای آقاسیدزین العابدین پیشنماز و سید جلیل القدری است، اگر قانون اجازه میدهد معمم باشد، مانعی ندارد، جواز بدهند، دستور لازم به حکومت گیلان صادر گردد.[۴] ۲۱/۱/۱۶.

 

[حاشیه ۲]: ورود به کابینه ریاست ،وزراء نمره ۸۴۵، به تاریخ ۲۲/۱/۱۶. (همان، ص۲۳۰ـ۲۳۱٫)

 

 

 

سند ۱۵:

 

سواد ورقه تصدیق اجتهاد سیدزین العابدین فومنی

 

نمره ۲۰/۲۳۲۶

 

وزارت داخله

 

ورقه تصدیق

 

(حکومت) (طهران)

 

(محل الصاق عکس)

 

آقای سیدزین العابدین فومنی بر طبق اجازه نامه مراجع تقلید، مطابق فقره ۱ از ماده ۲ قانون متحد الشکل نمودن البسه در پوشیدن لباس روحانیت مجاز خواهند بود. مورخه ۲۷ مهرماه ۱۳۱۴.

 

حکومت طهران

 

محل امضای آقای دولتشاهی. (همان، ص۲۳۱ـ۲۳۲٫)

 

 

 

سند ۱۶:

 

حکومت گیلان و طوالش نمره ۲۰۰۸، تاریخ ۲۸/۱/۱۶

 

ریاست وزرا

 

عطف به نامه (۸۴۵) راجع به صدور جواز عمامه جهت آقای سیدزین العابدین فومنی، توضیحاً به عرض میرساند ایشان دارای جواز از حکومت طهران هستند ولی اخیراً از طرف وزارت داخله به شماره ۲۱۵۹ – ۱۱۸۴ دستور رسید که باید جواز مشارالیه اخذ و لباس متحدالشکل بپوشد و از طرف شهربانی هم به شهربانی گیلان این امر رسیده و به مشارالیه ابلاغ شده بود که به طهران آمده اقداماتی نماید. اینکه مرقوم فرموده اند اگر قانون اجازه میدهد عمامه داشته باشد مانعی ندارد و به او جواز داده شود توضیحاً به عرض میرساند مدارکی را که در قانون و مقررات معین نموده در دست مشارالیه هم به طور کامل موجود است و آن تصدیق آقای آقاسیدابوالحسن اصفهانی است که سفارت شاهنشاهی عراقی[۵] هم در ذیل آن صحت آن را تصدیق نموده است با این حال آنچه را امر فرمایند امتثال نمایند.

 

فاطمی [نقش مهر بیضی شکل : حکومت گیلان و طوالش]

 

[حاشیه] ورود به کابینه ریاست ،وزرا نمره ۱۵۲۴، ۱۰/۲/۱۶. (همان، ص۲۳۲ـ۲۳۳٫)

 

 

 

سند ۱۷:

 

وزارت داخله، اداره سیاسی، نمره س ۴۶۶/۹۶۹۱، به تاریخ ۶ اردیبهشت ماه ۱۳۱۶

 

ریاست وزرا

 

عطف به نامه نمره ۸۲۵ مورخه ۲۳/۱/۱۳۱۶ معروض می دارد که مدارک آقای سیدزین العابدین فومنی در کمیسیونی که در طهران تشکیل گردیده رد شده و بطوریکه اداره کل شهربانی گزارش داده است ایشان به هیچوجه به امور شرعیه اشتغال ندارند حکومت گیلان هم در نتیجه وصول مرقومه نمره ۸۲۵ در این باب کسب تکلیف کرده است.

 

از طرف وزیر داخله [امضا : همایون سیاح]

 

[حاشیه]: فرمودند جواب داده شود حکومت نوشته بود مدارک مشارالیه کافی است و گفته شد جواز بدهند.[۶] (همان، ص۲۳۳٫)

 

 

 

سند ۱۸:

 

وزارت داخله، اداره سیاسی نمره س ۲۰۷۸/۴۱۲۶۶، به تاریخ اول مهر ماه ۱۳۱۶

 

ریاست وزرا

 

حکومت گیلان گزارش میدهد کلیه صاحبان عمائم در شهر رشت پانصدوسی نفر بوده اند که در نتیجه تجدید نظر به یکصد و پنجاه نفر تقلیل یافته و بقیه هم تغییر لباس داده و متحدالشکل گردیده اند. یازده نفر از یکصد و پنجاه نفر به موجب پروانه وزارت معارف، مجتهد و مدرس بوده و بقیه واعظ و محدث شناخته شده اند.

 

از طرف کفیل وزارت داخله [امضای] فریدونی.

 

[حاشیه ١]: به عرض میرسد. ۱/۷/۱۶.

 

[حاشیه ۲]: جواب داده شود این عده معمم خیلی زیاد است، مجتهدین صحیح ولی صدوچهل نفر واعظ و محدث در شهری مثل رشت چه صورت دارد؟! باید تجدید نظر شود.

 

[حاشیه ۳]: ورود به کابینه ریاست وزرا به تاریخ ۴/۷/۱۶، نمره ۹۸۰۲ . (همان، ص۲۳۳ـ۲۳۴٫)

 

 

 

سند ۱۹:

 

عریضه شیخعلی غروی به مجلس شورای ملی و تقاضای عدم برداشتن عمامه

 

عریضه ۹ نمره ۱۵۴۸

 

۱۳۰۷/۱۱/۱۵

 

به مقام محترم مقدس ریاست جلیله دارالشورا کلهم، دامت ظلهم العالی!

 

عرض دعاگو شیخعلی غروی روضه خوان شلمانی ولد مرحمت پناه آقا شیخ یعقوب گیلانی به آن آستان مقدس کل و امناء احیاکننده ملت ایران این است؛ دعاگو یک نفر از افراد ملت دارای دوازده نفر عائله هستم، تخمینا سی مجلس در چهار محل شلمان و گواسرا و سورکوه و خاله سر توابعات لنگرود بنده دارم. دعاگو در مصیبت ابا عبدالله ارواحنا فدا و به ذکر دعاگوئی حضرات مقدس و حضرت دولت علیه ایران، ارواحنا الفدا، لیلاً نهاراً اشتغال دارم، علاوه از این چهار محل مشروحه مندرجه نفوسشان هزار و پانصد نفر دارند، همه گونه به آنان همراه می دارم از زندگیشان در تحریر، و توبه، وصیت، خودم را خاک پای همه ملت میدانم. ضمناً از تصدق سر حضرت ابا عبدالله این دوازده سر عیال را میگذرانم، نه محصول، ملکی دارم، نه مستقلات دارم، (ع) نه راه کسبی دارم و نه راه مداخلی دیگری جز این شیوه مرضیه فعلا هستم. رأی اولیاست، پدر مهربان غمخوار ملت و دولت علیه اروحنا فدا و آقایان مقدس دارالشورا ظلهم العالی چنین تصویب نمودند؛ بعضی اجازه از مجتهد ندارند، محدثین باید عمامه را بردارند، در حالی که بیست و یک سال است در منبرها به دعاگوئی مشغول، به قدر قوه خودم معلومات دارم. حالا اگر از دعاگوئی دست بکشم چگونه و به کدام قراء میهن فرار نمایم؟ از عائله خودم صرف نظر نموده ،باشم در صورتی که خداوند ایشان را در نفقه دعاگو قرار داده در این صورت سزاوار میدانید همه از گرسنگی بمیرند؟ در حالی که آن مقام مقدس حضرات محترم دار الشورا احیاء کننده ملت هستند آیه شریفه شاهد حال است، خالق ازلی می فرماید:« من احیاء[ها] فقد احیا الناس جمیعاً» کسى و یک نفس را بخواهد زنده کند، چنانست تمام ناس را احیاء کرده باشد. مستدعیم تصدیق خدا و رسول بفرمایید رحمی به حال اطفال دعاگو نموده باشد دو کلمه دستخط محترم برای آسایش قید کنید کسی متعرض دعاگو در برداشتن عمامه نشود تا از این شیوۀ مرضیه دست نکشیده باشم. لیلاً و نهاراً به ذکر دعاگویی مشغول باشم، ممر روزی بنده قطع نشود و این عائله از دست نرود. اگر سوالات لازم است اهالی چهار محل به مقام محترم عریضه داده باشند، چگونه آدم مظلوم بدون آزاری هستم که به درد همه میخورم؟ دست و پا شکسته هستم راه چاره ندارم، ایضاً استدعا دارم به فریاد دعاگو برسید، دو کلمه برای نایب حکومت لنگرود یا آنکه رئیس محترم صلحیه لنگرود و رانکوه صادر فرمائید. خدا و رسول را از خود خوشحال فرمائید. منتظر جوابم.

 

شیخ علی غروی شلمانی. (اسناد و عریضه‌های مردم گیلان در مجلس شورای ملی دوره پهلوی اول، مجلس ششم تا سیزدهم شورای ملی، ص۴۳۷)

 

 

 

سند ۲۰:

 

عریضه سیدمحسن بنی اسماعیل مداح به مجلس و تقاضای دستور مجلس به ادارات دولتی بندر پهلوی برای حفظ عمامه

 

مقام منبع موقع رفیع حضرت اشرف ریاست محترم مجلس شورای ملی، نمره ۲۴۲۶

 

۱۳۰۸/۱/۱۵

 

محترماً معروض میدارد همواره اشاعه عدل و استعانت حضرت اشرف عالی استرفاه بنده و آزاد است در این ایام در خصوص برداشتن عمامه در بندر پهلوی اهل عمائم در فشار مخصوصاً اقل السادات سیدمحسن بنی اسماعیل مقیم بندر پهلوی سادات صحیح النسب و وسیله امرار اعاشه خود و عائله کثیر منوط به نگهداشتن عمامه میباشد؛ لذا ناچاراً پناهنده و ملجاء به آستان ملایک به آستان آن وجود اقدس شده تمنا مینماید محض رعایت حال اقل السادات دو کلمه توصیه در دوایرات محترم پهلوی که متعرض عمامه اینجانب نشوند و مرفه الحال ثناخوان با بزلات حضرت اشرف عالی بوده باشم و در خاتمه منتظر نتیجه و خواهان ازدیاد عمر و عزت و جلالت آن وجود محترم دادرس فقرا را خواستارم.

 

فدائی سیدمحسن بنی اسماعیل مداح. (همان، ص۲۳۸-۲۳۹٫)

 

 

 

سند ۲۱:

 

عریضه یکی از علما به نام کاظمی و درخواست جواز عمامه

 

۱۳۰۹/۱/۶

 

مقام منبع رفیع مقدس دارالشورای ملی شیدالله ارکانه، نمره ۶۹۷۴

 

استدعای عاجزانه مینماید چاکر یکی از دعاگویان اعلیحضرت اقدس و امنای دولت قوی شوکت است به سمت محدثی در کوهپایه و جنگل مشغول بوده ام، اعلان اتحاد شکل به کمترین نرسیده، زمانی که ملتفت به قانون اتحاد شکل شدم مدت قانون اتحاد گذشته، راهی به جائی نبردم، کمی از عمر این چاکر باقی مانده ممر معاش منجر به ذکر مصیبت بوده ام. البته واضح است در صورتی که جواز عمامه، نباشد این صفت هم نخواهد آستان مبارک ملتجی و پناهنده هستم به ایالت رشت، دستخط مبارک صادر فرموده یک مدتی برای این کمترین که در کوهپایه و جنگل منزل دارم، تا دلایل خود را به مرکز ایالتی وارد کرده، جواز عمامه اخذ نمایم و مشغول به دعاگویی اعلیحضرت اقدس و امنای دولت باشم.

 

فدوی جان نثار کاظمی. (همان، ص۱۸۴-۱۸۵٫)

 

 

 

سند ۲۲:

 

عریضه فخرالدوله شریعتمدار به مجلس و تقاضای دادرسی به جهت برداشتن عمامه

 

۱۳۰۷/۹/۲۴

 

مقام منیع و ساحت مقدس دادرس و فریادرس ما مظلومین پریشان حال دور از وطن ریاست محترم مجلس دارالشورای کبری روحی فدا!

 

از آنجائی که وجود محترم را یک نفر نوع پرست و حامی ملت و دولت اهل این آب و خاک و حامی مظلومین داشته و میدانم بالخصوص مثال این بنده جان نثار، لاعلاج به تقدیم این عریضه جان سوز شده ام چنانچه آن پدر و هادی مظلوم هم به داد نرسد و احقاق حق عاجل نفرمائید لاعلاج هستم. دست یک مشت عائله خود را گرفته به سم فوری مقتول سازم با خود یا به پناه برویم شاید به داد ما برسند، اعاشه و حیات جمعی را عهده نمایند؛ چنانچه ما را اهل این آب و خاک و رعیت این دولت نمیدانید؛ زیرا کارد به استخوانم رسیده از زیادی قروض پریشانی و ظلم و تعدی و فشارات غیرقانونی بیچاره ام نمودند ملجاء و پناهی برای خود ندیده جز آن وجود محترم که شکایت ظالمانه برخی را به درگاهت عرضه بدارم چون هستی و دارایی برایم نمانده که تعارف و پیش کش بدهم که تصدیق به سابقه خدمت و شغل مرا بدهند، پارتی ندارم؛ یعنی مایل به بعضی اقدامات و شرارت نیستم که این ادارات ملاحظه نمایند بستگی به اهل رشت و دوایر و اجزاء ندارم که همراهی نمایند شغل و حقوق حقه ام را بدهند هر چه هم عرض میکنم به نظمیه شهر با داشتن سابقه اداری با اینکه سلب عمامه را از بنده نمودند که عذری نباشد به دادم نمیرسند به اداره حکومتی گیلان عرض میکنم با این همه سابقه خدمت از سال ۱۲۹۸ الی سال گذشته تصدیقات اداره با بودن محلهای متعدده در دوایر آن بلدیه و اطراف به دادم نمیرسند و اشخاص بدون سابقه اداری که در هیچ موقع در این ادارات و دوایر نبوده اند به واسطه پارتی بازی و رشوات مختلفه هم که چند سال متوالی در اداره پست نموده ام با احکامات رسمی و تصدیقات متعدده در صحت عمل و اداری که اخیراً هم ریاست پست تیپ مستقل شمال به حالم رقت فرمودند با عده قشونی و فوائد عامه به جهت راه سازی از لاهیجان الی مازندران اعزامم فرمودند. مدت مدید در این راه خدمت نموده که متبوع اداره قشونی و فوائد عامه واقع گردیده تصدیق هم در دست است، با این حال که ادله و براهین دوازده سال خدمت و سابقه موجود است، به فریادم نمیرسند، هر کس بستگی و تمایل دارد، به شغل و کار مشغول نموده اند؛ مثل بنده فدائی دولت و ملت را پریشان و سرگردان و بیچاره نمودهاند؛ ویلان در گیلان با جمع کثیری عائله گرسنه دچار فلاکتم ساخته اند، با آنکـه خود اداره حکومتی گیلان تصدیق به سوابق خدمتم دارند، با این جان مانده، نه راه قرار و نه اقامت مانده است. برای رضای خدا و وجدان و شرافت به فریادم توجه فرمائید. عاجلاً مقرر فرمائید بیایند تفتیش کنید در منزل فدوی با داشتن چندین نفر مریض چه میگذرد در سرمای زمستان کثرت عیالات هستی و دارایی ام را به غارت و یغما بردند. عرض میشود به فریادم برسید؛ چنانچه خود را مقتول نمایم مأخذ و مسئول نخواهم بود، انتظار عطف رحمت و جواب عاجل را دارم.

 

فخرالدوله شریعتمدار. (همان، ص۱۶۰-۱۶۱٫)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع:

 

سیاست و لباس: گزیده اسناد متحد الشکل شدن البسه ۱۳۰۷ – ۱۳۱۸، به کوشش: سیدمحمدحسین منظورالاجداد، ناشر: انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، اول، ۱۳۸۰، ۳۰۴ص.

 

یادداشتهای روزانه آیت الله سیدحسین رودباری، به کوشش: آیت الله سیدمجتبی رودباری، به سفارش: حوزه هنری گیلان، نکوآفرین‏، رشت، اول، ۱۴۰۱، ‫۶۰۶ ص.

 

اسناد و عریضه‌های مردم گیلان در مجلس شورای ملی دوره پهلوی اول (مجلس ششم تا سیزدهم شورای ملی)، تحقیق: عباس پناهی، به سفارش: حوزه هنری گیلان، فرهنگ ایلیا، رشت، اول، ‫۱۳۹۸، ۷۶۴ص.

 

 

 

 

 

پاورقیها:

 

[۱] . در اصل جمله چنین بوده است: در حدود مقررات قرار رفع مزاحمت از او را داده و نتیجه را با اعاده مراسله جهت استحضار ریاست وزرا اعلام «دارید اما بر روی جمله قرار رفع مزاحمت از او را داده خط کشیده اند و کلمه اقدام افزوده شده است.

 

[۲] . وی افزون بر این، در عریضه ای دیگر توضیح داد که در کلانتری او را به قدری معطل کردند که زمان مقرر برای گرفتن جواز شرکت در امتحان سپری شد اما به شکوائیه او اعتنا نشده و او مجبور به نوشتن نامه ای دیگر گردید در حالی که دیگر در تهران سکونت نداشت.

 

[۳] . اصل: که مدتی

 

[۴] . این دستور طی نامه شماره ۸۴۵ – ۲۳/۱/۱۶ به حکومت گیلان و طوالش داده شد و رونوشت آن برای وزارت داخله ارسال گردید.

 

[۵] . در اصل همین است به جای« درعراق »

 

[۶] . همین پاسخ طی نامه شماره ۱۸۹۰ مورخه۱۳/۲/۱۳۱۶به وزارت داخله اعلام گردید.

 

انتهای پیام/

 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

رفتن به نوار ابزار